جایگاه خانواده و نقش دولت (2)

 
آیا به مداخله دولت در حوزه خانواده اعتقاد دارید؟
 
 به شدت معتقدم. ولی چه مداخله ای؟ از جنس عوامل اعدادی. دولت نمی تواند بگوید عاشق شو، آن به تو ربطی ندارد. عشق مال من است. قلب است دیگر؛ اما دولت می تواند شرایط تحکیم یک عشق پایدار را فراهم کند. شرایط اقتصادی اش را. امروزه اقتصادی که می گوییم، دامنه دارد. چرا طرح تسهیل ازدواج جوانان اجرا نشد؟ چرا مسکوت ماند؟ انگیزه و انگیخته طرح این بود که جوان ما سامان بگیرد. دختر ما سامان بگیرد و این معضل حل بشود؛ چون این معضل اگر حل نشد، معضلات بعدی را به همراه دارد. شما فکر می کنید، اگر ازدواج دائم بود، شرایط اعدادی و علّی آن بود، آن وقت این انواع و اقسام رفتار های ولنگ و وار وجود داشت؟ شرایط سخت شده است، شما چه طور می توانید؛ طرف یک کارمند است، اجاره چقدر است؟ 100 متر بخواهد اجاره کند، چقدر باید پول بدهد، چقدر درآمد دارد؟ چقدر به او حقوق می دهند؟ از کجا بیاورد؟ این تازه بحث خانه اش است! بحث خورد و خوراکش، تفریحاتش، بیمه سلامتش و امثال ذلک. امروز بحث از حقوق اقتصادی و اجتماعی در میان است، اگر دولت ما وظیفه اجتماعی هم دارد و مردم یک حق اجتماعی برگردن دولت دارند، باید شرایط را تسهیل کنند. این که ما بیاییم صرفاً پنج میلیون و ده میلیون وام بدهیم؛ چه دردی را دوا می کند؟ 
 

روی طرح تسهیل ازدواج جوانان در مجلس 2 سال کار شده، چکش کاری و تصویب شده است. هر چند به ظاهر ابلاغ شده ولی اجرایی نشده است. اگر اجرا شده بود الان وضعیت این گونه نبود. شما اصلاً مسایل را نظام یافته ببینید. مسایل را سیستماتیک ببینید. خوب وقتی مسأله ازدواج این جوری می شود، ببخشید، ما که آن جا گفتیم «وَخلقناکم ازواجا»؛ ما که نمی توانیم میل جنسی دختر و پسر را نادیده بگیریم! این یک حق طبیعی است! اصلاً این ریشه اش به انسان برنمی گردد، حتی اگر نخواهیم خیلی عمیق و فلسفی بگوییم، قرآن می گوید حتی اجسام هم نر و ماده دارند. حالا ما می گوییم برویم در وجه نباتی آن. وجه نباتی انسان است، وجه حیوانی انسان است. نه که انسان، حیوان است؛ یعنی نیاز دارد. این  را که شما نمی توانید نادیده بگیرید! شما  اگر از شکل طبیعی و انسانی متعالی قضیه ، که خانواده باشد، حمایت به عمل نیاورید، جلوی آن را بگیرید و شرایط آن را فراهم نکنید؛ ببخشید، وجه نباتی او بیرون می زند. وجه حیوانی اش بیرون می زند. گرفتید عرض بنده را. ببخشید، مگر حیوان دنبال عفت است؟ ولی این انسان است که به خاطر اینکه به چیزهای متعالی تری فکر می کند ، مراقبت می کند.
وقتی شرایطش را فراهم نمی کنیم، چه می شود؟ بالاخره آن وجه نیاز نباتی وحیوانی اش چه می شود؟ نادرند انسان هایی که به وجه انسانی خودشان، این نیاز را کنترل می کنند. ما روی این نادرها که نمی توانیم برنامه ریزی کنیم! بگوییم آقا، طرف عارف پیشه است، عارف مسلک است، زاهد است، خویشتن دار است. می توانیم این را برای همه توصیه کنیم؟ ما این را منکر نیستیم. انسان هایی هستند که مراقبت می کنند، ولی توصیه نمی کنیم. اسلام هم توصیه نمی کند؛ آن رهبانیت را هم توصیه نمی کند. برای اینکه اصلاً در فطرت ما،  نگویم فطرت، در طبیعت ما این نیاز گذاشته شده و باید برآورده شود، برای اینکه تداوم نسل ها و غیر ذلک انجام شود. 
چرا این قدر ما بی توجه می شویم؟ ما چرا این قدر فضا را سیاست زده می کنیم؟ ما چرا این قدر فضا را اقتصادزده می کنیم؟ چرا چیزهایی که جزء اهداف اصلی نیستند را هدف اصلی می کنیم؟ چرا نمی توانیم اهداف اصلی و اهداف فرعی را از هم تفکیک کنیم اینها خیلی مهم است؛ شاید گوش ها عادت نکرده این حرف ها را بشنوند. ما واقعاً فراموش کردیم. ما حقوق مردم را فراموش کردیم، ما اصلاً دیگر آن نگاه اجتماعی را نداریم. ما به فقر دیگر حساسیت نداریم. ما به تمرکز فقر حساسیت نداریم. ما به اشتغال حساسیت نداریم. ما به ازدواج حساسیت نداریم. ما به اعتیاد حساسیت نداریم. به بزه حساسیت نداریم. 
 ما که شعار نخواستیم، ما عمل خواستیم. ما حساسیت نداریم، در حالی که اگر این انقلاب را شما به پیدایش آن نگاه کنید؛ براساس همین گرایش های اجتماعی و حقوق و وظایف اجتماعی شکل گرفت. چرا به انقلاب می گویند، انقلاب توده ها، انقلاب مستضعفین؛ خوب اینها امید داشتند، اما شما نگاه کنید، من این مسأله را همه جا می توانم بگویم؛ مثلاً نگاه کنید زندان ها مملو از دله دزدی هاست! برای این موارد خیلی راحت قانون  می آید و یقه اینها را می گیرد. آن کلّه گنده ها چه! من نمی گویم اینها مجرم نیستند، ولی می گویم ریشه یابی کنید. اینها قربانیان ما هستند. اینها قربانیان سیاست های ما هستند. اول انقلاب، من شاهد این بودم خیلی از جوان های معتاد، اعتیادشان را ترک کردند. جذب انقلاب شدند. ولی شما عوامل کلان را ببینید، عوامل فردی را فقط نبینید. نگویید این دختر تعهد ندارد. نگویید این پسر تعهد ندارد، این یک مقوله است. ما باید یاد دهیم که اینها متعهد باشند. به خانواده ها هم یاد بدهیم اما عوامل اجتماعی مؤثر و کلان چه؟ وقتی طرف نگاه می کند و بی تفاوتی را می بیند ناامید می شود، من مسأله ام، حرف نیست. اتفاقاً در آسیب شناسی ام، حرف هم هست. در این کشور حرف می زنند که به منافع برسند! نه که حرف بزنند، که به عمل برسند! 
جنس حرف ما، بار عملی و دلالت عملی ندارد! می گویند حرف، اگر حرفی باشد که قابلیت عمل داشته باشد، از همان ابتدا عمل در شکل گیری آن نقش دارد و نتیجۀ عملی هم دارد. حرفی که عملی در آن نقش نداشته، دلالت عملی هم ندارد. بنابر این حرف هایی می زنند فانتزی که اصلاً نه عمل در آن وجود دارد و نه دلالت عملی دارد.
 یک وقتی می گوییم چرا حرف می زنی و عمل نمی کنی؟ مسأله من پیچیده تر است؛ "جنس حرف اینها اصلاً عملیاتی نیست!" چرا؟ چون "برخاسته از نیازها نیست"، "چون از دل مردم نجوشیده است"، "چون ندیده نیاز مردم چه هست" حسب همین حرف قابلیت های نهفته در نیروهای انسانی مردم را هم نمی داند. فرهنگ عمومی را هم نشناخته است. فرهنگ عمومی، آن نیست که از بالا تزریق شود؛ فرهنگ عمومی وجود دارد، تو خودت را وفق می دهی؟ حالا اگر اشکالی هم دارد، اصلاح می شود. فرهنگ عمومی را ما داریم دیکته می کنیم! فرهنگ عمومی قرار نیست دیکته شود. فرهنگ عمومی باید استنباط شود، به کار گرفته شود، حراست شود، تخریب نشود، نه به اسم فرهنگ عمومی، ما فرهنگ عمومی مان را تخریب کنیم. 
خیلی مسأله است، ما داریم تخریب می کنیم و اصلاً نمی شناسیم. ما زیست جهان را خراب کردیم. ما مهارت ها و دانش عملی مردم را خراب کردیم. چون اصلاً نمی بینیم اینها را. اگر مردم را بها می دادیم، به فرهنگ عمومی شان، به زیست جهانشان، به مهارت-هایشان، به دانش عملی شان، به ارزش هایشان، به هنجارهایشان، به نیازهایشان؛ بسیاری از معضلات و مشکلات اجتماعی و از جمله خانوادگی را نداشتیم! اینها قربانیان بی توجهی ما، ولو" به اسم توجه به مردم" هستند. اینها قربانی اند! معتاد، قربانی است. بیکار، قربانی است. نگاه می کنم، چه قابلیت هایی را می شود به فعلیت رساند اما ما بی توجهیم. 
مسأله اصلی ما، مسایل اجتماعی است، مسایل مردم است. امروزه در بحث توسعه بحث مردم، محور است. توسعه را برای مردم می خواهیم و باید مردم تعریفش کنند. مردم چه نقشی   در این سیاست ها  ورفتارهای ما دارند؟ هر چه مردم را بیشتر درگیر تصمیم گیری های سیاسی شان، اقتصادی شان، فرهنگی شان، اجتماعی شان؛ و هر چه بیشتر درگیر نظارتها کنیم، مشکلاتشان 
راحت تر حل می شود. اگر هم مشکل باشد، کنار می آیند. هیچ وقت به مسایل سوء منجر نمی شود. عرض کردم، بلافاصله بعضی ها می آیند می گویند، متأسف هم هستند، می گویند چرا دولت باید در ازدواج دخالت کند؟ خوب این مثل این می ماند که چرا دولت در حقوق اجتماعی مردم دخالت می کند، چرا دولت نقش اجتماعی ایفا می کند؟ خوب اگر نقش اجتماعی نداشته باشد، ببخشید، می شود دولت لیبرال. نسبت به فقر باید بیگانه باشد، نسبت به سالخوردگان، نسبت به آن هایی که بیمار جسمی هستند، معلولین؛ خوب این که نشد؛ این که جزء اهداف نیست. دنیا هم این را نمی پذیرد، دنیا هم این را فهمیده است. کنار حقوق فردی، حقوق اقتصادی و اجتماعی هم هست. اگر خانواده رکن رکین حیات اجتماعی است، باید آسیب شناسی شود، حقوق خانواده شناخته شود. پدیده هایی که خانواده را تهدید می کند، فهم شود و راه حل ارائه شود. یکی از حقوق طبیعی افراد، حق تشکیل خانواده است، یعنی حقی نیست که وضع شود، حقی که تکوینی است.
 
در بحثی که شما می فرمایید دولت مداخله کند و چون در امر سیاست گذاری ضعیف عمل شده  و ویترینی بوده، ما این مشکلات را داریم و اتفاقاً مقابل نظر شما خیلی ها می گویند ما این مشکلاتی را که داریم اتفاقاً به این خاطر است که دولت مداخله کرده و خانواده را از یک امر اجتماعی به یک امر سیاسی تقلیل داده است.
 
من بحث سیاسی ندارم. من بحث اجتماعی دارم. من می گویم وظیفه اجتماعی دولت است که در خانواده دخالت کند.
 
آنها می گویند وقتی مداخله می شود، نهایتاً این اتفاق می افتد.
 
طرح تسهیل ازدواج، کجایش سیاسی است؟ کاملاً اجتماعی است. می گوید مشاوره های خانوداگی در اختیار جوانان قرار بگیرد. می-گوید این سالن های سازمانها در اختیار جوانان برای ازدواج قرار گیرد. تمام قوانین کشورهای پیشرفته مورد مطالعه قرار گرفت؛ انگلیس مهد لیبرالیسم است، شما می دانید در خانواده چقدر حضور دارد؟ بلافاصله کسی که ازدواج می کند یک خانه در اختیارش قرار می دهند، می گویند 4 سال در این خانه بنشین. در این 4 سال اجاره هم کم بده، بلکه بتواند کمک خرجت شود، بعد کم کم برو یک جای دیگر. اینها اصلاً سیاسی نیست.
سیاسی آن است که بگویی و انجام ندهی؛ اینها سیاسی است اگر کسی می خواهد حرفی بزند که این سیاسی یا اجتماعی است، قانون را بخواند. طرح تسهیل ازدواج جوانان را بخواند؛ ببیند کجای آن سیاسی است؟ کجای این طرح پیش شرطی برای بهره مندان بالقوه تعیین کرده است؟
 
در مورد این طرح هم نگفتند؛ در خصوص مداخله دولتی این بحث وجود دارد. الان یک چالشی که وجود دارد و در پژوهش هایمان هم خیلی وقت ها روی آن تأمل می شود، این است که ما  تیپ های مختلفی از خانواده داریم یا این چیزهای جدیدی را که از خانواده می بینیم می توان نام خانواده روی آن گذاشت؛ مثل ازدواج سفید که اینها بحث می کنند.
 
این چیست؟ به من هم بگویید؟
 
هم خانگی ها را به عنوان ازدواج سفید در نظر می گیرند.
 
این را می گویید سفید! یعنی آن فردی که مثلاً خانواده تشکیل می دهد را سیاه می گویند؟ معذرت می خواهم، سفید چرا؟ این  سیاه است؟ نه آن ازدواجی که منجر به خانواده می شود.
 
این از روی ترجمه نوعی ازدواج در فرانسه است.
 
نه! من اینها را ازدواج نمی دانم! 
 
یعنی اینها را شما اصلاً به اسم خانواده نمی دانید؟
 
نه، اینها را به عنوان خانواده نمی دانم.
 
شما در ایران، خانواده ایرانی را همان تیپ سنتی می دانید؟
 
سنتی نیست. شناخته شده است. شناخته شده فطری و طبیعی انسان است. سنت تاریخی نیست. بالاخره یک میل است. یک چیزی است که از زمان آدم و حوا بوده است. در  آدم و حوای مثالی ما. ازدواجی شکل می گیرد، تعهدی شکل می گیرد، وجه رابطه ای دارد، وجه نمادین دارد. وجه هستی شناختی آن برمی گردد به همین نیازی که در فطرت و طبیعت انسان است، و اصلاً کارکردی دارد؛ در کنار آن کارکردهایی که برایش ذکر می کنند، مثلاً کارکرد عاطفی، اجتماعی، تربیتی؛ کارکرد تجدید نسل است. حالا انواع و اقسام خانواده، لذا همجنس گرایی کنار می رود. قرار است نسلی تجدید بشود. در همجنس بازی که نسلی تجدید نمی شود، پس منتفی است. می رویم سر قضیه ازدواج هایی که مرسوم شده است. تعهدش کجاست؟ شما می دانید تعهدی وجود ندارد. علاوه براین که این نوع خانواده، خودش مولود بی اخلاقی هاست، علت بی اخلاقی های بعدی هم هست.
 
چه می شود که به وجود می آید؟ 
 
خیلی جالب است. در دنیا چرا به وجود آمده است؟ دنیا بی توجه شده است به این تعهدات. بیشتر فردگرایانه و لذت گرایانه شده است. این شعار مدرنیته است. به اصطلاح hedonism (لذت¬گرایی)، individualism (فردگرایی) باعث شده است که بحران خانواده در غرب شکل بگیرد؛ که صدای اصحاب دین هم درآمده است. مگر شما فکر می کنید، این ازدواج های آن چنانی مورد قبول غرب هم هست؟ نه! این طور نیست. من خودم شاهد بودم، وقتی غرب بودم، شاهد راهپیمایی یکی از این دسته ها بودم، همه تف می انداختند. ناراحت بودند. این دغدغه بر می گردد به سیاست هایی که غرب اتخاذ کرده است و حالا دارد این طرف هم می آید. ما نمی خواهیم بگوییم فقط سیاست های فکری و معرفتی و اندیشه ای؛ اجتماعی هم هست؛ چه باید کرد؟ عرض کردم. دولت وظایف اجتماعی خود را انجام دهد. خانواده ها متوجه وظایفشان بشوند. دختران و پسران متوجه وظایفشان شوند. آموزش های ما، آموزش های درستی باشد. متاسفانه چون یکی مقداری روش شناسی ما از نوع positivism  است و علّیت  را به مثابه ضرورت را تقلیل می دهند به یک انتظام، همه چیز می آید دیگر، حالا کدام نقش مهمتری دارد؟ کدام علّی است، کدام اعدادی است؛ اینها رعایت نمی شود، خوب همین می شود؛ که اصلاً کارشناسان و متخصصان ما نمی دانند، روی کدام عامل باید به عنوان عامل درونی انگشت بگذارند و روی کدام عوامل، به عنوان عوامل مهم ولی بیرونی تاکید کنند. من مثال زدم، بهترین مثالی که در کلاس  برای رابطه درونی مطرح می کنم  رابطه شوهری و همسری را می گویم. شما می توانید شوهر داشته باشید، همسر نداشته باشید؟ اصلاً این دو تا با هم تعریف می شوند. مثل رابطه موجری و مستاجری است. می شود موجر باشد، بدون مستاجر؟ می شود مستاجر باشد، بدون موجر؟ با ازدواج آدم به تاریخ می پیوندد. به ابدیت می پیوندد، فراموش نمی شود. اگر جاودانه می خواهی بشوی، راهش ازدواج است. راهش تشکیل خانواده است. آنها باقی نمی ماند، چون دائمی نیست. به آن معنا نیست. کسی منکر آن نیست، بالاخره آن میل هست، شرط لازم هست، ولی کافی نیست. برای خانواده باید حتماً آن تعهد هم باشد. یکی از مؤلفه ها یا اجزاء این تعهد خطبه عقد است. تعهد باید بدهی. متعهد یعنی چی؟ یعنی  معونه اش را بدهی ؛ حالا این تعهد قلبی و عاطفی اش است. دیگر باید بپذیری. باید زود بروی خانه، اگر سفر خواستند، باید بروی. قهرشان را بپذیری. اینها را نمی خواهند. اینجا کی قربانی می شود؟ دختر قربانی می شود. از شناختی که ما از طبع و سرشت دختر و زن داریم، اینجا اسیر لفاظی های مرد می شود و بعد قربانی می شود. مخصوصاً در فرهنگ ما قربانی اصلی، زن است. اینجا مرد، بهره اش را برده است و هیچ تعهدی هم ندارد. از یک زاویه دیگری ببینیم اصلاً زندگی تعهد دارد یا ندارد؟ اصلاً کاری به ازدواج هم نداریم. اصلاً حیات انسانی بدون تعهد می شود؟ حیات انسانی بدون جامعه می شود؟ اصلاً پای ازدواج را هم وسط نکشید. آیا ما یک وجه فردی فقط داریم؟ این که جامعه شناسان می گویند یک structure یا ساختار است، یک agency یا عامل است. ما در رابطه ها به دنیا می آییم، ما رابطه ها را خلق نمی کنیم، بازتولید می کنیم. به قول اندیشمندی، کسی ازدواج نمی کند که ساختار خانواده را باز تولید کند. به این نیت ازدواج نمیکند. اما با ازدواج او ساختار خانواده هم بازتولید می شود. اگر حیات ما اجتماعی است، بالطبع خانواده را هم باید از همین منظر حیات اجتماعی ببینیم. فرض کنید حیات اجتماعی نباشد، اصلاً تعهدی نیست. چه آشوبی می شود!  دیگر وفاق اجتماعی از بین می رود، می شود وفاق سیاسی. حتماً پلیس باید باشد. وفاق اجتماعی که مربوط به ما شرقی هاست. یکی از تجلیات وفاق اجتماعی، یکی از قوه محرکه های وفاق اجتماعی، خانواده است. در خانواده شما آموزش می بینید که وفاق اجتماعی داشته باشید. چون تعهد است، آنجا التزام است؛ دیر بیایی، زود بیایی. مثلاً توپ و تشرهایی که پدر و مادر به بچه می زنند. مثل توپ و تشرهایی که بیرون به بچه زده می¬شود، نیست. می خندد، می پذیرد، حالا یک جایی هم بدش می آید، ولی آن چنان نیست که بخواهد دست به یقه بشود؟ اگر طرف بیرون باشد و یک کسی با او دعوا کند، با او دست به یقه می شود. اما پدر با بچه وقتی حرف می زند که بچه دست به یقه نمی شود. احترام دارد، احترام یاد می گیرد. ادب یاد می گیرد. اقتدار را می فهمد. خانواده به نظر من رکن اساسی و مهمترین رکن حیات اجتماعی ماست. این را فیلسوفان قدیم گفته اند و هنوز هم می گویند. حتی بسیاری از لیبرال ها که من آثارشان را می خواندم، می گویند همه جا ما لیبراسیم را می پذیریم، اما در خانه باید اقتدار با مرد باشد. همان لیبرال می گوید در خانواده باید یک فرق باشد. مثلاً آن را مظهر کُل می دانند. به نظر من خانواده را باید جدی گرفت. ارکان و عوامل و مؤلفه های علّی آن را باید از اِعدادی جدا کرد. به معنای بی اهمیتی به عوامل اعدادی نیست. برای این که ما بتوانیم این پدیده را خوب بشناسیم. عوامل استحکام بخش آن را متوجه شویم. نقش پدر و مادر طرفین را بفهمیم. نقش دختر و پسر و بچه ها را بفهمیم. نقش جامعه بزرگتر و به یک معنا دولت را بفهمیم. این نقش باید منتقل شود و به یک وظیفه تبدیل شود و باعث قوام و دوام خانواده شود. قوام و دوام خانواده باعث قوام و دوام حیات اجتماعی می شود. اگر خانواده محکم باشد، بسیاری از مشکلات اخلاقی، جلویش گرفته می شود.
 
منبع: فصلنامه فرهنگ عمومی، شماره 2، 1394، نقل از وبلاگ شخصی دکتر افروغ

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.