جایگاه خانواده و نقش دولت (1)

آقای دکتر خیلی تشکر می کنم از این که به ما وقت دادید، که از نظرات شما استفاده کنیم. در حوزه خانواده، همان طور که مطلع هستید، نظریه های مختلف وجود دارد؛ در واقع بین صاحب نظران، یک سری معتقدند که خانواده های ما دارد به سمت فروپاشی می رود و یک وضع بحرانی دارد و استناد می کنند به یک سری آمارها، که طلاق افزایش یافته، ازدواج کاهش داشته است و خیانت های زناشویی، هنجارشکنی های جنسی رو به افزایش است و غیره که حالا برای برخی آمار دارند و برخی را به صورت کیفی بیان می کنند. رویکرد دیگر هم، این است که ما یک دوره گذار را داریم طی می کنیم از یک دوره به یک دوره دیگر داریم می رویم و این تغییر شکل و بحرانها را خیلی عامل فروپاشی خانواده نمی بینند. از طرفی هم مصاحبه ای را شما انجام داده اید و یک نگاهی داشتید به این که خانواده بر می گردد به آن الگوی سنتی خود؛ یعنی آن الگوهایی که اساس و پایه اش عشق و محبت میان اعضای خانواده است. این یک نگاهی است که کمتر به آن ارجاع می شود و کمتر مورد توجه قرار می گیرد. شما به شرایطش هم اشاره فرموده بودید، که باید با توجه به شرایط زمانی و مکانی باشد. این نگرش، نگرش مهمی است؛ یعنی اگر ما یک نگاه منطقی داشته باشیم؛ قاعدتاً خیلی بدبینانه جلو نمی رویم. به قول خود شما به وضعیت خانواده امیدواریم. اولین سوال این است که ، اقتضائاتی را که ما به آن سبک خانواده برسیم و حداقل بازگشت به آن خانواده و الگوی سنتی را تسریع کنیم و این بحران را بتوانیم سریع تر کنترل کنیم؛ چه چیزهایی هست و شما چه راهکارهایی در این حوزه می بینید؟

بسم الله الرحمن الرحیم، خوب سوال خیلی خوبی مطرح شد و اساسی هم هست. یکی این که راجع به ویژگی های این نوع خانواده صحبت شود و شرایطی که می تواند تسریع بخش این خانواده ی الگو باشد. واقعیت این است که  احساس می کنم وقتی مسایل اجتماعی و روان شناختی خانواده مطرح می شود، حالا در جراید مختلف، از جمله رسانه ملی؛ احساس میکنم عوامل درونی و عوامل بیرونی را از هم تفکیک نمی کنند. اصطلاحاً عوامل علّی و عوامل اعدادی را از هم تفکیک نمی كنند. تمام عوامل را می گویند، حالا کدام مهم تر است، کدام اهم است، کدام مشروط است، کدام ذاتی است یا اصطلاحاً کدام ذاتی و کدام عرضی است، اینها را متاسفانه تمیز نمی دهند. نشان می دهد که دستگاه های کارشناسی ما، از نظم منطقی برخوردار نیستند. هر کسی نظر می دهد و در این بین به مباحث ظریف شناخت شناسی هم چندان توجهی نمی شود. من جزء آن دسته افرادی هستم که همیشه تلاش می کنم، رابطه ذاتی یک پدیده را کشف کنم تا صرفاً یک رابطه بیرونی را. این بدان معنا نیست که روابط بیرونی اهمیت ندارند؛ اما این بدان معناست که اول ببینیم پدیده ای که مورد مطالعه قرار داده ایم، خوب توانسته ایم روشن كنیم و بگوییم که این، رابطه درونی و ذاتی است و آن، رابطه بیرونی است. مثلاً من می بینم که در مورد خانواده، همه چیز می گویند، همه عوامل را ذکر می کنند. برای مثال می گویند اخلاق شوهر خوب باشد یا مثلاً شوهر یک مقداری اجازه دهد- حالا علاوه بر نفقه که این جزء شرایط اولیه است – خانمش به راحتی از خانه بیرون برود، بتواند خانه  پدر و مادر برود. این گونه عوامل را ذکر می کنند. من هم اینها را مهم می دانم، اما احساس می کنم که عاملی که باعث قوام خانواده می شود و با آن خانواده تعریف می شود؛ این چیزها نیست. این جور چیزها را جاهای دیگر هم می شود دید، در سایر روابط هم دید، در دوستی ها هم دید؛ ولی یک چیزی در خانواده هست که اگر آن را داشته باشد و روز به روز تحکیم بیشتری پیدا کند و استحکام بهتری یابد، آن به یک خانواده الگویی نزدیک تر است. حالا من حرف¬های دیگرم را هم می زنم که این بیشتر جا بیفتد. اصلاً این را چرا می گویم و این سوار بر چه عامل دیگری است. هر چه فکر می کنم می بینم چیزی جز عشق نیست و حالا بیایند عشق را بشکافند و بیایند راجع به عشق صحبت کنند. نمی دانم چرا وقتی پای عشق به میان می آید یا خوب فهم نمی شود یا در برابرش موضع منفی گرفته می شود.
 

شما چه تعریفی  از عشق دارید؟ چون عشق در فرهنگ ما یک مفهوم غربی است. آن وقت دیگر در خانواده نمی آید، می رود در روابط یک جوری بی بند و باری که یعنی اگر کسی از عشق حرف بزند می رود به آن سمت فرهنگ غربی. شما چه تعریفی از عشق دارید؟
 
متاسفانه حالا فقط این نیست.بعضی وقت ها  یک بحث فقهی متعارف مطرح می شود، که اگر عشق شد، دیگر مثلاً تعدد زوجات چه می شود. چون عشق دوطرفه است، یک طرف مرد و یک طرف زن هست. دیگر یک طرف مرد و یک طرف چند  زن نیست. این یک مقداری حساسیت برانگیز است برای یک عده ای که آن جا هم ما برای آنها جواب داریم! یادم است سال ها پیش یک کتابی به دستم رسید، راجع به جامعه شناسی جنسیت. یک مثلثی را مطرح کرده بود به نام مثلث عشق؛ این مثلث عشق را هم بگویم، بعد آن بحث اصلی خودم را بگویم. حالا عشق را تعریفش را در پرانتز داشته باشید. دیدم خیلی ظریف این مثلث را مطرح می کند. عشق بی بند و باری نیست که شما می گویید! عشقی که یک ضلعشcommitment  یا تعهد نباشد، که عشق نیست. این عشق هایی که بیشتر هوس است، " عشق هایی که از پی رنگی بود، عشق نبود، عاقبت ننگی بود" اینها مرادم نیست. عشقی که ضلع تعهد نداشته باشد، که عشق نیست. مثلثی که یک ضلعش intimacy یا قرابت است، یک ضلعش passion است، حالا خودتان در واژه نامه نگاه کنید، ببینید چه معنی ای دارد؛ یک نوع میل، یک نوع لذت جنسی است. حالا معانی بهتری برای آن پیدا کنید. اما ضلع سوم که بدون آن عشق شکل نمی گیرد و در واقع همین مساله که من رکن اساسی خانواده قرار دادم و بدون آن کامل نمی شود، commitment است، تعهد است. حالا از من بپرسید، علاوه بر این که عشق چیست، تعهد چیست؟ تعهد یک مقوله فردی  اجتماعی است. هم جنس روانشناختی و فردی دارد و هم جنس اجتماعی دارد. وقتی فردی شد، الزاماتی روی دوش طرفین هست؛ که نسبت به این intimacy و passion خود، وفادار و متعهد باشند. حالا این تعهد چه معنایی دارد، این هم یکی از سوالات خوب شما می تواند باشد و فقط هم فردی نیست، بلکه اجتماعی هم است، یعنی چه؟ یعنی فامیل طرفین باید مراقبت و کمک کنند که این تعهد شکل بگیرد. دخالت هایشان باعث تزلزل در این ضلع نشود و این بر می گردد به آن تعریفی که من از خانواده در کل دارم، که این تعاریفی که من می گویم باید با هم دیده شود. یعنی آن جا من گفتم عشق، این جا گفتم تعهد، حالا گفتم خانواده. خانواده چه تعریفی دارد. اصولاً خانواده را من یک کل می دانم. مثل یک قلعه و دژ می دانم، مثل آب می دانم، که وقتی مولکول های اکسیژن و هیدروژن می آیند و به هم می پیوندند و آب را تشکیل می دهند، دیگر به اکسیژنی و هیدروژنی خود تعریف نمی شوند. کل می شوند! دیگر این طور نیست که آن بگوید من اکسیژنم و آن یکی بگوید من هیدروژنم، چون خواص آب قابل تقلیل به جمع جبری اکسیژن و هیدروژن نیست. اکسیژن بر آتش بریزید، شعله ور می شود؛ هیدروژن بریزید، شعله ور می شود؛ آب بریزید، خاموش می شود. اتفاقاً یکی از تحلیل هایی که می تواند به ما کمک کند که چه نگاهی به این دعواهای زن و شوهر داشته باشیم، این است که در این دعواها یادشان می رود ، که آب هستند. آن به اکسیژنی خودش نگاه می کند، آتش را بیشتر می کند؛ آن به هیدروژنی خودش نگاه می کند ، آتش را بیشتر می کند! در این بین خانواده های طرفین هم توجه نمی کنند که اینها آبند، اکسیژن نیستند، هیدروژن نیستند. یکی طرف آن را می گیرد و یکی طرف این را. یعنی طرف آتش را می گیرند! بنابراین ، این آموزش به دختر و پسر ما داده شود که وارد قلعه شدی، یعنی این که وارد جنگ شدی؛ شاید کلمه جنگ بد باشد ولی واقعاً بد نیست. حداقل در این قرینه ای که من دارم صحبت می کنم، کلمه بدی نیست. تو باید از این حصن حصین خود، ازاین قلعه مراقبت کنی. اجازه ندهی هر کسی دخالت کند. این قلعه توست. دختر و پسر باید بفهمند که وارد یک قلعه شده اند. اجازه دخالت به دیگری ندهند. دیگران هم بفهمند که دخالتشان باید به استحکام این قلعه کمک کند. اکثر اختلافات اگر این گونه تحلیل شود که دختر ما و پسر ما احساس کند که وارد یک قلعه ای شده است که خودش ساخته و بخشی از این قلعه است و جدایی ناپذیر است و دخالت دیگران هم در جهت تحکیم این قلعه باشد. بنابراین من در واقع به عشق بر می گردانم، به تعهد بر می گردانم، به این کل بر می گردانم. حالا عشق چه هست؟ عشق همان سه ضلع مثلث است. یكی قرابت است. انسان قرابت را برای دوستش هم دارد، اما برای دوستش التذاذ جنسی نمی طلبد. تعهد هم دارد؛ یعنی برای دوست عادی و همجنس این دو ضلع، قرابت و تعهد به طور نسبی معنا می دهد؛ اما ضلع التذاذ جنسی معنا نمی دهد! اما برای جنس مخالف ، آن ضلع التذاذ هم معنا می دهد و برای طرفین هم معنا می دهد. بنابراین ، این سه ضلع را باید در آموزش  هایمان تقویت کنیم. مخصوصاً آن ضلع تعهد را. حال شما می گویید، آقا بیشتر برای من از عشق بگو؛ حالا موضوع را بشکافیم که حالا چون می گویید، درست است این سه ضلع عشق است، ولی من هنوز قانع نشدم که خود عشق چیست. عشق، قلبی است که برای یکدیگر می تپد. یعنی دو قلب است که برای همدیگر می تپد. حالا این دو قلبی که برای همدیگر می تپد، شاید چیزی علاوه برآن ضلع هم باشد یا آن سه ضلع نتواند کاملاً این قلبی که برای طرفین می تپدتعریف كند. باور بفرمایید اگر بهتر از این عبارت سراغ داشتم، آن را می گفتم. . " وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ".  (سوره روم آیه 21) ببینید جنس مودت و رحمت است و بین شما هم هست و یک طرفه نیست و مایه آرامش خاطر است. من هرچه نگاه می کنم بهتر از این نمی بینم. یعنی جنس مودت و رحمت. رحمت است! رحمت خودش بار معنایی دارد. یک جنس ویژه است. خوب است که در مورد این رحمت هم بحث شود. یعنی وقتی می گوییم رحمت، یعنی چه؟ یعنی همین ، که قلب های اعضای یک خانواده برای یکدیگر می تپد. درد یکی،  درد دیگری است و کسی که به خانواده می پیوندد، به ابدیت می پیوندد. شما اگر مجرد باشید، قلبی برایت نمی تپد. باور بفرمایید کسی نگرانت نیست. پدر و مادر و برادر هم نمی تواند جایگزین همسر شود. حتی خواهر هم که نزدیکتر است، باز نمی تواند جایگزین شود. به ابدیت می پیوندی یعنی چه؟ یعنی می گویند این فرزند آقای فلانی است این فرزند آن است، بعد به تدریج همین طوری به تاریخ می پیوندی. اما اگر مجرد باشی در واقع منقطع شده ای! نسل شما ادامه پیدا نمی کند. دردهای متقابل دیده نمی شود. حس مشترک دیده نمی شود. کسی نگرانت نیست که حالا دیر شد، نیامد، چرا نیامد! این بهترین سرمایه است. و بعید می دانم این سرمایه جای دیگری پیدا شود.
 
.
 
آقای دکتر این سطح تحلیل، تحلیل متفاوتی هست که ما خیلی کمتر دیدیم و من فکر می کنم به یک شکلی که اگر ما بخواهیم آسیب شناسی کنیم؛ یکی از مسایلی که در بحث خانواده به وجود آمده است، شاید این باشد که از این سه ضلعی که شما فرمودید، بیشتر بحث تعهد را در خانواده ها می بینیم. به این معنا که برخی از کارکردهای خانواده، دارد بیرون می آید. حالا مثلاً بحث ناهنجاری های جنسی (كاركردهای جنسی خانواده)، تعدادی ازجوانان خیلی دنبال این نیستند که تشکیل خانواده بدهند. وقتی هم که با آنها صحبت می کنیم، می گویند آن چیزی که ما دنبالش بودیم، خارج از خانواده هم برایمان قابل دسترسی است. یا همین بحث قرابت که می فرمایید، خانواده ادامه پیدا می کند به این دلیل که تعهد فرزندان وجود دارد! به نظر می رسد خانواده ایرانی هنوز این سه ضلع را نتوانسته همراه با هم جلو ببرد. بخشی از مسایل ما به این برمی گردد. در اینجا هم این بحث را داشته باشیم که چه می شود و چه کار می شود کرد که ما هر سه ضلع را با هم در خانواده داشته باشیم. شما بحث تعدد زوجات را هم اینجا مطرح کردید، که در بحث عشق به آن اشاره شد؛ این هم مهم است یعنی بعضی وقت ها، همین تعدد زوجات باعث می شود که در خانه و خانواده فقط تعهد بماند البته تعهد به معنای جامع شما نه؛ بلکه تعهد برای فرزندان.
 
این تعهدی که من گفتم، بحثم چیز دیگری بود. اتفاقاً اگر تعهد مطرح شود، تعدد زوجات پایش شل می شود. اگر ما عشق را با تعهد تعریف کنیم، یکی از جلوه های این ترکیب این است که، خانم به همسرش وفادار باشد و مرد هم نسبت به زنش وفادار باشد. من این نکته را بشکافم. بعضی ها مدام می گویند مرد اخلاق داشته باشد. مرد مثلاً نفقه بدهد. خوب اینها شرایط مقدماتی قضیه است. کسی منکر اخلاق نیست. کسی منکر این نیست که مثلاً مرد خانه به اخلاقیات توجه داشته باشد و اگر همسرش خواست خانه پدر و مادرش برود، اجازه ندهد. اما من دو نفر را برای شما مثال می زنم، شما خودتان بگویید اولویت با کدام است. یک مردی است ظاهراً خوش اخلاق و خوش معونه، نفقه خانواده اش را هم فراهم کرده، اجازه هم به زنش می دهد که نزد فامیل برود. من دارم انگشت می گذارم روی حساسیت های ذهنی خانم ها؛ اما این مرد سر و گوشش می جنبد! یعنی عشق او، تقسیم شده است. حالا یک مرد هم هست که ظاهراً بداخلاق است حالا ظاهراً دیگر؛ ماها اگر هم یک ذره جدی شویم می گویند بداخلاق است، یک مقداری هم از فرط عشق و علاقه ای که به عیالش دارد، دوست ندارد عیالش زیاد این طرف و آن طرف برود، ولو خانه فامیل، اما سر و گوشش نمی جنبد، تمام عشقش و علاقه اش و قلبش یک جاست، شما کدام را ترجیح می دهید؟ آموزش های ما کدام را می گوید؟ آموزش هایی که به لحاظ خانوادگی داده می شود، حالا اسمش هرچه هست، بیشتر به سمت کدام رفته است؟ حالا شما به ما بگویید، بفرمایید، کدام بهتر است؟ من دومی را ترجیح می دهم. کسی که تمام همّ و غمّش خانواده خودش است و از این دژ به شدت دارد دفاع می کند، این ارجحیت دارد یا کسی که اصلاً به این دژ توجهی ندارد و اصلاً دژ نساخته است. خانواده ای ویران و قلعه ای نفوذپذیر و سست بنیان درست کرده است. کدام بهتر است؟ این تعهدی که من می گویم، صرفاً تعهد مالی نیست؛ تعهد مالی شرط اولیه خانواده است. وقتی من می خواهم خانواده تشکیل بدهم، بالاخره یک سرپناه می خواهم، یک شغل می خواهم، یک درآمد می خواهم. من از این ها نمی گفتم، من از عامل علّی می گفتم، که آن عامل علّی و درونی اگر بود، آن نیازهای اولیه را هم می شود با اغماض برخورد کرد. اما اگر آن نبود، هر قدر هم که او بخواهد آن شرایط ابزاری و مقدماتی را فراهم کند، آن خانواده، خانواده مطلوبی نیست. خانواده مطلوب همین است که بنده عرض کردم. به کم هم قانعند.
بخسبند خوش روستایی و جفت  / به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت
ببینید سعدی چه می گوید. چیزی ندارند ولی یک خوابی می کنند، که آن سلطان در ایوانش نمی خوابد. این چیست؟ این همان عشق است که با قناعت همراه شده است. با تعهد همراه شده است. سر و گوش  طرف نمی جنبد. اینها بیشتر، نمونه ی خانواده های سنتی ما هستند. البته من که استثناها را نمی خواهم نادیده بگیرم. اقتضائات روابط اجتماعی می طلبد که برخی اوقات تعدد زوجات هم مطرح شود یا مسایل دیگر جنبی هم مطرح شود، مثل ازدواج موقت. ولی این ها به نظر من اصل نیستند. من در کمیسیون فرهنگی مجلس هم که بودم طرح تسهیل ازدواج دائمی را مطرح کردم. مشکل پسر ما، دختر ما؛ الان مشکل صیغه نیست، مشکل ازدواج دائم است. فرهنگ ما ازدواج دائم می خواهد. فرهنگ ما نسبت به صیغه و تعدد زوجات حساسیت دارد. آن شرایط، شرایط خاصی است، من منکر آن شرایط هم نیستم. بالاخره پیش می آید. من دارم از شرایط اولیه و بالذّات می گویم. آن ثانیاً و بالعرض ها را که هم من منکر نیستم. خوب بالاخره پیش می آید، آن وقت با تفاهمی که با همسر صورت می گیرد، بالاخره با توجه به این که شرایط ویژه ای اقتضا می کند و به وجود آمده، خوب حالا یک مقداری این تعهد تقسیم بشود. در مباحث اخلاقی، بهتر می دانید، یک مفهومی وجود دارد به نام ceteris paribus، یعنی به شرط ثابت ماندن سایر چیزها؛ که به شرط ثابت ماندن سایر چیزها مطلوب بنده ابن است. حالا اگر آن شرایط به هم بریزد، حکم اخلاقی هم عوض می شود. می گوید آقا دروغ نگو، سرقت نکن. اما یک دفعه می بینی مسأله مهمی پیش آمده که شما مجبورید. مثال مشخصی می گویم، دستگاههایی هست که سکه می اندازی نوشابه به شما می دهد، بشکنی و یک سکه برداری و به یک مقام عالی رتبه برای پیشگیری از فاجعه ای بزرگ زنگ بزنی. خوب مسلم است اینجا اشکال ندارد، تو بشکن با این سکه تماس بگیر و جلوی یک فاجعه بزرگ را بگیر. خوب من الآن در شرایط عادی دارم صحبت می کنم. یعنی در شرایطی که فرض بر این است که جنگی نیست، قرار نیست بمب هسته ای جایی بیندازند، به طور عادی در این دستگاه ها می خواهی سکه بیندازی، نوشابه هم دریافت کنی و حق شکستن آن را نداری. این است بحث من و تعهد را صرفاً تعهد مالی نگوییم. تعهد مالی هست، تعهد عاطفی هست، تعلق های اجتماعی و رابطه ای هست، انواع و اقسام تعلق ها و تعهدها را شما می توانید از این مفهوم تعهد بیرون بکشید. اما به نظر من مهمترین عنصر تعهد، عشق است. درست است که ما این جا گفتیم مثلث عشق، این جا گفتیم قرابت، میل و تعهد، اما این تعهد، به نظر من به اصطلاح یک چیزی ورای یک قرابت  و میل است. نفی نکردم، فقط گفتم این سه تا با هم باشد، ولی معمولاً این تقسیمات هست. مثلاً ما در توسعه فرهنگی، می گوییم توسعه ای که خودش را با فرهنگ وفق دهد، یکی از ابعاد توسعۀ فرهنگی، توسعه در فرهنگ است. یعنی همین توسعۀ فرهنگی که جامعیت دارد، به عنوان یک مؤلفه  هم مطرح می شود. یعنی اسمش توسعۀ فرهنگی است و یکی از مؤلفه هایش هم توسعه در فرهنگ است. این به نظر من اشکالی ندارد، چیزی نیست، به هر حال این صورت بحث را یک کمی دگرگون می کند، و الاّ در جوهر فکر نمی کنم آسیبی برساند.  به لحاظ مفهومی، آن مفهوم عشق و تعهد را و آن تعریف جامعی که شما از آن دارید، آن چیزی که من اشاره کردم با آن چیزی که شما الگوهای صوری و رفتار گرایانه مثل همین مثالی که فرمودید و در جایی هم به این مفهوم آورده بود؛ این را ما در جامعه مان به عنوان تعهد قرار داده ایم و این جوری آموزش می دهیم؛ یعنی در مراجع قضایی، ما آن جا هم می گوییم، اگر مردی خوب باشد و اجازه بدهد که شما با فامیل رفت و آمد داشته باشید پس آدم خوبی است؛ من به لحاظ آسیب شناسی این را مطرح کردم و الّا مفهوم شما، مفهوم درستی است. همه جا همین طور است. متاسفانه رفتارگرایی و صورت گرایی سکه رایج شده است. نه فقط در مقوله خانواده، در مقوله علم هم هست. در مقوله سیاست و اقتصاد هم هست. تمام مقولات ما را در برگرفته است. formalism، رفتارگرایی. اصلاً می دانید عامل سقوط صفویه چه بود؟ آن زمان عرفان و لایه های زیرین عاطفی و فلسفی و غیره کشانده شدند به اخبارگرایی و رفتارگرایی. وقتی حکومت به رفتار گرایی و صورت گرایی فقهی و با غفلت از فلسفه فقه کشیده شد، دچار مشکلات خواهد شد. البته بستگی دارد، این فقه می تواند یک فقه مبنایی باشد، زمان و مکان در آن لحاظ شود، از یک پشتوانه فلسفی و عرفانی برخوردار شود؛ منظورم آن فقه موردنظر که در روش خاص حضرت امام(ره) بود نیست، همین فقه مصطلح است که فقط صورت را می بیند، جوهر را نمی بینید. در حالی که خودمان می دانیم در بحث های اسلامی آن لایه ای که مطرح می شود؛ لایه اخلاقی است. من می گویم، حواسمان باشد که اسیر قالب نشویم. ما در یک خانواده خوب باید چند چیز را در نظر بگیریم. یکی وجه رابطه ای آن است. ما که منکر بُعد رابطه ای نیستیم. احکامی وجود دارد برای حسن رابطه. رابطه مرد و زن، زن و فرزند، فرزند و پدر. این بُعد رابطه ای است. اما علاوه بر آن، بُعد شناحت شناسی و انسان شناسی و عشق شناختی و بُعد دیگری به نام وجه نمادین هم وجود دارد. مسلم است که وجه رابطه ای یا فقهی و وجه نمادین ما ریشه در وجه هستی شناختی و انسان شناختی فردی و رابطه ای دارد. رابطه ای، منظورم رابطه فقهی نیست، همان بحث عشق و زناشویی است. یعنی آن نیازهایی که در فطرت ما به ودیعه گذاشته شده و با ازدواج این نیاز کامل می شود. یعنی یک هستی شناختی انسان شناختی. بعد هم می آید تجلی پیدا می کند روی وجه رابطه ای. رابطه است دیگر، همین رابطه ای که اصلاً فقه هم تعریفش همین است، وقتی می گویند فقه چیست، یعنی رابطه انسان با موضوع یا رابطه انسان با انسان را تعیین می کند. یکی هم وجه نمادین است. که حجاب و عفت است. منظورم لایه زیرین عفت نیست، منظورم لایه های رویی آن است. بحث من در واقع سر این قضیه است که ما نباید تقلیل گرایانه برخورد کنیم. وقتی تقلیل گرایانه برخورد می کنیم، روح فراموش می شود. جوهر فراموش می شود. یا مثلاً فکر می کنند اگر شوهر یا خانم تمام مسایل فقهی اش را انجام داد، دیگر عشق هم هست. نه! الزاماً این طور نیست! عشق، یک چیز دیگری است. عشق است که خانواده را حفظ می کند. به قول خانم ها معمولاً می گویند که، در خانه عشق کار می کند، یک عبارتی است نمی دانم شنیده اید می گویند این دل است که کار می کند. یعنی صرفاً یک قرارداد و یک تعهد صوری و قباله ازدواج و غیره نیست. این دل، یعنی عشق است که کار می کند. به نظرم آموزش ها نیاز به بازنگری دارند، آیا آموزش مهم است؟ آیا اندیشه مهم است؟ آیا اندیشه روی عمل اثر می گذارد؟ خوب وقتی اندیشه غلطی را به پسر و دخترمان، آن هم پسر و دختری که اعتماد کرده است، منتقل می کنیم، طبعاً روی رفتار اثر می گذارد! حالا شما بیا یک جور دیگر بگو. بگو عشق است، بگو تعهد عاطفی است، بگو تعلق عاطفی است، بگو این دژ است؛ بگو دختر، پسر! اجازه نده ولو به پدر و مادرت که در این دژ تو دخالت کنند و اگر می خواهند دخالت کنند، دخالتی در جهت تحکیم این دژ باشد. یعنی از این دژ باید حراست کنی و اجازه ندهی کسی در این دژ نفوذ کند یا پایه های این دژ را سست کند. 
بنابراین وقتی  می گویم تعهد، فقط منظورم تعهد اقتصادی نیست. عنصر مقوّم و درونی تعهد و عنصر پرملات تعهد، عشق است. فرض کنید عشق نباشد، برگردیم به آن شرایط شما؛ حالا آن شرایط هم بماند. خوب این می شود همین روابط جنسی آزاد. می گوید من قرابت دارم، احساس می کنم که باهاش نزدیکم، حالا کامجویی هم می کنم. چه می شود؟ در حد جوامع اروپایی هم این افراد تعهد سرشان نمی شود و حالا باز آن جا اگر کسی دوست می گیرد، خانواده هر دو طرف می دانند. آن جا به عنوان یک فرهنگ جا افتاده است. نهایتاً هم به ازدواج امکان دارد ختم شود. بماند که آنجا طلاق هم نهادینه شده است. اما این که اینجا هیچ تعهدی هم ندارد. خانواده طرفین هم نمی دانند! نه تعهد شخصی است، و فقط التذاذی است. یعنی فقط قرابتی است که منتج به التذاذ می شود و تعهدی وجود ندارد. فرد در ازای این کامجویی باید تعهدی داشته باشد. خوب این تعهد باعث قوام آن می شود، باعث دوام آن می شود! کجاست آن تعهد؟ یک شرط تعهد این است که می روید خطبه عقد جاری می کنید، یک چیزی بالاتر از این است که هم خویشتن داری می کنید و هم اجتماع مراقبت لازم را می کند که این باقی بماند و بشود آیه قرآن: " وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ". (سوره روم آیه 21). بحث ما این مودت و رحمت است که با خانواده باید شکل بگیرد و این صرفا با یک خطبه عقد به دست نمی آید. این خطبه عقد شرط اولیه است. این با تعهد طرفین و مراقبت پدر و مادرهای طرفین شكل می گیرد؛ یک زمانی، این را در پرانتز بگویم به آن شرایط هم برمی گردد و زمان و مکان مؤثر است، یعنی زمان و مکان در تعریف ما و در قوام و دوام خانواده اثر دارد. یک زمانی شما، مثلاً اگر تفسیر المیزان را نگاه کنید در تفسیر همین آیه "من آیاته" آمده است که رحمت، یعنی شما مراقب بچه هایت باشی. بچه ها را تربیت کنی، چتر حمایتی ات را بگسترانی. من معتقدم امروزه این چتر باید گسترده تر از گذشته باشد. در گذشته پدر و مادر ما همین که ما را بزرگ می کردند ، ما را وارد دانشگاه می کردند دیگر کفایت می کرد. شرایط امروزه اقتضای دیگری دارد. باید برای فرزندان خانه تهیه کنند. باید از زندگی خودشان بزنند، اگر می خواهیم خانوادۀ سنتی مان حفظ شود. باید مراقبت های بعدی را بکنند، یعنی اگر خانه ای می توانند اجاره کنند،  اگر می توانند خانه ای برای فرزندشان بخرند و بعد مراقبت های بعدی را بکنند که این خانواده شکل بگیرد، دوام پیدا کند، با دخالت های روای آن ها نه دخالت های ناروای آنها. 
بالاخره اول هر ازدواجی مشکلاتی وجود دارد و این مسایل متأسفانه در جامعه ما هست. خوب شاید قبلاً کمتر بوده، الآن بیشتر شده است. یک نفر از یک قلعه ای آمده، یک نفر از یک قلعه دیگر آمده است، حالا می خواهند یک قلعه جدیدی بسازند، مسلم است که هر کدام به اکسیژنی خودشان و به هیدروژنی خودشان جدا تعریف می شوند، این جا است که اصطکاک پیش می آید. و درست همین جاست  است که باید کمک کنیم این خانواده شکل بگیرد. متأسفانه پدر و مادر طرفین هم باز از قلعه های خودشان آمده اند و نمی دانند که این قلعه جدیدی است و باید کمک کنند تا این قلعه شکل بگیرد و دخالت های بی جا انجام می دهند. می گویند" زود اسبابت را بردار بیاور، ساک را بپیچ بیا خانه ما جا دارد!" این حرف ها اثری ندارد. اگر قرار بود این حرف ها باشد، خوب چرا ازدواج شکل گرفت. 
اگر قرار است شناخت حاصل شود، خوب شناخت حاصل کن، بروید تحقیق اولیه را انجام دهید، تفاهم و همۀ این¬ها را داشته باشید. بعد دیگر صحبت از این چیزها پیش نیاید. همان حرف هایی که در ازدواج زده شده و مرحوم مطهری هم خیلی زیبا گفته اند که باید در ازدواج رشید بود. همه این ها را پشت سر بگذارید. وقتی آمدید دیگر در اثر این تندباد حوادث این قدر سریع تصمیم نگیرید. یک تصمیمی گرفتید و پای آن هم بایستید. نکته دیگر این که من الآن چیزی نگفتم  من الآن در این شرایط تسریع و تحکیم و تقویت این خانواده سنتی مطلوب، فقط به نقش خانواده ها اشاره کردم. ببخشید، نقش جامعه چیست؟ نقش دولت چیست؟ 
 
پیش از این، برای ما ویژگیهای خانواده سنتی را حالا به شکل کارکردی و تیتروار بگویید. الان در چه موقعیتی هستیم؟ شما معتقدید که ما به آن الگوی خانواده بر می گردیم؟
 
این که خانواده سنتی چه هست و چه بوده؟ فکر می کنم همۀ ما می توانیم با رجوع به خودمان و خانواده هایمان بفهمیم. می خواهم بگویم خیلی هم سخت نیست که ما بخواهیم بگوییم خانواده سنتی چیست؟ ما شهوداً در این خانواده ها بزرگ شدیم. فضای سنتی بوده است، طلاق به ندرت در آن اتفاق می افتاده است، یک فرهنگی جا افتاده بود و صرفاً ایثار زن نبود. مثلاً می گوید من با چادر سفید آمدم و با کفن سفید هم می روم. فقط این نبوده است. این یک فرهنگ بوده است. این یک وجه روان شناختی پر رنگ بوده است، اما از آن طرف، مرد هم تعهدات و علاقه خودش را داشته است. تمام همّ و غمّش این بوده که خانواده اش را به دندان بکشد، بچه هایش را به دندان بکشد. پدر نقش ویژه ای داشته الحق والانصاف در سنت، پدر هم بی بند و بار نبوده است. یک نکته دیگر بگویم، ما معمولاً نگاه عام نباید به خانواده کنیم. وقتی می گوییم خانواده، ما اصطلاحاً خانواده الگویی سنت را می وییم. در حالی که در همین خرده فرهنگ های ما، متأسفانه اشکال مذموم وجود داشته است. من خودم زمانی که در یکی از همایش های مربوط به خانواده شرکت داشتم، یکی از خانمها گفت آقا اینجا در این منطقه، طرف عصبانی بشود و بگوید سه طلاقه ات کردم، کار تمام است. خوب این درست نیست. همان وقت به یکی از روشنفکران منطقه گفتم، شما باید روشنگری کنید. شما آگاهی بخشی کنید. این یعنی چه؟ این درست نیست. اصلاً با منطقی سازگار نیست. فقط این نیست که، آن وقت افرادی به عنوان محلّل شکل می گیرند و حالا این خودش  فسادهایی دارد.  من وقتی می گویم فرهنگ خانواده سنتی، منظورم این نیست که همۀ کشور ما واجد این ویژگی بوده است. خانواده سنتی را به صورت میانگین عرض می کنم. 
ممکن است در یک محلی، یک قومی، یک جایی کم و یك جایی زیاد باشد اما واقعا ما می توانیم بگوییم که در فرهنگ عمومی ما و مشترک ما، خانواده سنتی وجود داشت. من اخیراً كتاب خاطرات فرنگیس حیدرپور را می خواندم.  همان کسی که در گیلان غرب در جبهه، یک عراقی را می کشد و یک عراقی را اسیر می کند، که مورد تفقّد رهبری هم قرار می گیرد. من فقط به خاطرات جنگی توجه نمی کنم؛ به بعد جامعه شناسی  هم توجه می کنم. چه قدر گرمند، چه قدر وفادارند، چه قدر عشق دارند! فرنگیس با همه سختی ها باز می خواهد برگردد برود خانه خودش. در اوج جنگ که تانک های عراقی آمده اند، می خواهد برود به مثلاً یک گوساله ای یا یک گوسفندی كه دارد، سری بزند. برود برای بچه هایش برنج بیاورد. برود برای بچه هایش نان بیاورد. اصلاً لذت بردم که چقدر به این خانه و خانواده پایبند است. چقدر به خواهرهایش پایبند است. چقدر به بچه هایش پایبند است. اصلاً این ها را به دندان می کشد. این وجه غالب است. و این طرف هر چه که مؤلفه های مدرنیته می آید، ناشیانه هم می آید، خام هم می آید. آن هم شکل هایی که ما می بینیم، بدون این که به بنیان های معرفتی و فلسفی اش توجه شود، بیشتر به مظاهرش توجه می شود. این ها نفوذ پیدا می کند. خوب این ها به شکل ناشیانه می آید. الان غرب خودش می گوید من بحران خانواده دارم. خوب خودش فریاد می زند. چارلز تیلور، فیلسوف معروف می گویدما  بحران خانواده داریم. و بعد دارند جبران میکنند. ما بدون اینکه متوجه باشیم که آن ها به چه نتایجی رسیده اند، به چه عوارضی رسیده اند؛ می خواهیم پرشتاب راه  آن ها را ادامه دهیم، به اسم مثلاً مدرنیته، به اسم «نو» شدن، به اسم تجدد! خوب این هاست. من ویژگی خانواده را این طوری می خواهم بگویم، حالا کم وبیش در سُنت ما بوده است. اگر نبود که اصلاً ما حسی از آن خانواده سنتی نداشتیم. ممکن است یک عوارضی هم وجود داشته باشد، من نمی خواهم بگویم که هیچ عارضه ای نداشته است؛ اما با مقایسه ای که نسبت به حال حاضر می کنم و آمارهایی که می شنوم و بعضاً خانواده هایی را که شاهد هستم، اصلاً قابل مقایسه نیست. حالا بگو مگو در خانواده سنتی نبوده؟ بوده. بگو مگو بوده است. مگر می شود بگو مگو نباشد. دو تا انسان  هستند. دو انسان  با دو پیش زمینه مختلف هستند، بالاخره اصطکاک به وجود می آید. مهم این است که این اصطکاک به طلاق نمی انجامیده یا به ندرت می انجامیده است. طلاق ها هم اگر مطرح بوده، به خاطر این چیز ها نبوده است! مثلاً طرف باردار نمی شده و راضی به ازدواج مجدد شوهرش هم نبوده است. آن چه ما سراغ داریم، از این قبیل بوده است. به ندرت سر این بگو مگوهای بچگانه، پای طلاق وسط کشیده می شد. هم دیگران می فهمیدند و یک فرهنگی جا افتاده بود، یعنی خانواده های طرفین متوجه این معنا بودند، هم خودشان جوری بار نیامده بودند، که بلافاصله به قول ما شیرازی¬ها اَشَدُ مَشَد- حالا شما چه می گویید؛ مثلاً فیلش یاد هندوستان کند، بگوید می خواهم بروم خانه بابایم یا خانه مامانم. اصلاً این چیزها نبود؛ اصلاً طلاق معنا نداشت. نمی خواهیم بگوییم که ، بهشت برین بود؛ ما چنین حرفی نزدیم، نمی خواهیم بگوییم اصلاً اختلاف نبود؛ ولی وقتی مقایسه می کنیم، حداقل این ها به طلاق منجر نمی شد‍! شما نرخ طلاق را نگاه کنید. همین طور بیایید تا سال های اخیر، مقایسه کنید. پس این یک بحث؛ که عرض کردم. به نظر من، هم در وجه رابطه ای شان، هم در وجه نمادین شان و هم در وجه شناخت شناسی شان و انسان شناختی شان، مثلا زدنی تر از الان بودند.
حالا باز هم می گویم، این کش و قوس ها را هم ما نگفتیم کامل بود، نگفتیم یک چیز تمام عیار بود، نه! من وقتی خودم نگاه می کنم، خانواده ما فرزندان زیادی داشت. مثلاً بچه ها با هم دعوا می کردند، ولی اصلاً در مخیّله ما خطور نمی کرد و جا نمی گرفت که خدای نکرده، در وجه رابطه ای مان آسیبی وارد بشود. قهر آن چنانی داشته باشیم. خوب یک چیز طبیعی و عادی بود. هر چه بزرگ تر می شدیم، از پدر و مادرمان جدا می شدیم، آن قهرها بیشتر می شد. والا تا موقعی که زیر چتر بودیم و پدر و مادر ما بود؛ این طور نبود. چرا؟ برای این که آنها پاسبانان اصلی حریم خانواده بودند. وظیفه پدر و مادر، هم نسبت به اعضای خانواده و هم نسبت به خودشان خیلی سنگین است. یک بحث های روانشناسی و تربیتی آن چنانی مطرح می شود؛ خیلی هایشان احساس می کنیم بیش از آن که عامل تحکیم باشند، عامل تفرقه هستند. به فردیت افراد می زنند، نه به کلیت آنها؛ نمی فهمند اینجا یک کل است. متوجه نیستند. باز می روند روی آن فعلیت های فردی؛ اینجا خانواده به مثابه آب است. این آب ویژگی های خودش را دارد، مؤلفه های خودش را دارد.
 
تجزیه اش می کند.
 
تجزیه اش می کند. اتفاقاً همۀ دعواها هم از تجزیه است. یعنی وقتی آن به دختری خودش، آن به پسری خودش تعریف می شود؛ دعوا می شود. بابا تو دیگر زن و همسر هستی، آن هم مرد و شوهر هست. اگر به زنی و مردی تعریف بشود، دعوایی نیست! 
وقتی من زنم یعنی چه؟ یعنی همسر یک مَردم؛ مرد یعنی شوهر یک زنم. و این جا می شود رابطۀ درونی. یکی از مثال هایی که به رابطه درونی می زنند، که خیلی محکم است، می گویند رابطۀ شوهری و همسری. آیا شوهر بدون همسر می شود؟ آیا همسر بدون شوهر می شود؟ اصلاً معنا ندارد.
 
ولی اغلب پژوهش های ما براساس دختری و پسری است. آقای دکتر،این چالش هایی که ما در حوزه خانواده داریم، حالا بخشی از آن را با این رویکرد می شود تعریف کرد؛ اما آن چیزهایی که چه به لحاظ آماری و آمارهای توصیفی و چه به جهت کیفی معتقدیم که به وجود آمده است و به قول شما در الگوی سنتی وجود نداشته، این ناشی از چیست؟ یعنی فکر می کنید مهمترین عامل آن چیست؟ نکته دوم این که اولویت بندی آن بر چه اساسی باید باشد؟
 
چند تا عامل هست، که ما اصلاً توجه نمی کنیم. یکی فضای عمومی و مدیریتی و اداری کشور و به ویژه جایگاهی که دولت باید ایفا کند و نکرده است. سؤال اینجاست، آیا دولت ما، دولت لیبرال است؟ و فقط حقوق فردی را بایستی پاس بدارد؟ یا دولت غیرلیبرال است که علاوه بر حق فردی باید حق اجتماعی مردم را هم پاس بدارد؟ ارکان انقلاب ما چه میگوید؟ آیا این انقلاب لیبرالیستی بوده است؟ آیا انقلاب سوسیالیستی بوده است؟ یا نه، یک انقلابی بوده که هم آرمان های فردی در آن بوده و هم آرمان های اجتماعی؟ این را داشته باشید. دوم، خانواده، فردی است یا اجتماعی؟ هگل، که یک فیلسوف شناخته شده است خانواده را مظهر کل و فرد را مظهر جامعۀ مدنی می داند. بنابراین در کل، خانواده را یک کل می شناسند و من ناب تر از کلّی به نام خانواده نمی شناسم. یعنی اگر بگویند یک مثال نمونه کل در حیات اجتماعی بزن، مثال خانواده را می زنم. به کل می گویند واقعیت نوظهور ؛ یعنی خاصیتی ورای –جمع جبری افراد دارد. حالا اگر بپذیریم که دولت ها و دولت ما یک وظیفه اجتماعی در قبال حق اجتماعی مردم دارند؛ بنابراین باید این وظیفه را رصد کنیم. دولت این وظیفه را انجام می دهد یا نه؟
 
 
منبع: فصلنامه فرهنگ عمومی، شماره 2، 1394، نقل از وبلاگ شخصی دکتر افروغ

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.