جایگاه خانواده و نقش دولت (3)

 
متولی بحث خانواده در جامعه ما خیلی از سازمان ها هستند. شما هر جایی که بروید و بحث خانواده را مطرح کنید، می بینید که اقدامات خردی دارند انجام می دهند و یا خودشان را متولی می دانند چقدر می شود امکان سنجی کرد برای این یا چقدر به نظر شما ضرورت دارد که ما یک ستاد فرابخشی داشته باشیم در حوزه خانواده؛ که بتواند به مسایل خانواده هم با رویکرد علمی رو به رو شود و هم این را داشته باشیم که به مرحله اجرا در بیاورد. نه مثل طرحی كه شما روی آن كار كردید که بحث علمی و پشتوانه داشته است، ولی اجرا نمی شود. خوب این نیازی هم نبوده است که این همه زمان رویش گذاشته شود. چقدر فکر می کنید که ما یک چنین ستادی داشته باشیم و اگر لازم نیست به کجا باید بسپاریم این را.
 

 

من می گویم، این که ما یک مغز متفکری داشته باشیم که سیاست گذاری کند، سر نخ هدایت را در دست بگیرد، تردیدی نیست. حالا آن مغز متفکر کجاست، داریم، نداریم، آن یک بحث دیگر است.

 

 
شما نمی توانید اولویت بندی کنید که الان کجا باید به طور خاص متمرکز باشد؟
 
حالا جایش مهم نیست ما اول ضرورتش را بگوییم. این که یک جای خاص هم اجرا کند، نه. زیاد به این، باور ندارم. یک مغز متفکری که هم انقلاب را بشناسد، هم دردها را بشناسد، هم سنت را بشناسد، هم هویت را بشناسد، این را ما می خواهیم. و بعد فعالیت های خانوادگی را هماهنگ کند. چون یک نوع هماهنگی و ساماندهی ولو در سیاستگذاری لازم است. در همه عرصه ها لازم است. در علم لازم است و در چیزهای دیگر هم لازم است. اما در طی نظارت و اجرا می تواند این را به نهادهای مدنی یا نهادهای دیگر واگذار کند. به نهادهای مردمی واگذار کند، که خودشان هم در اجرا  دارای نقش باشند و بعضاً هم نظارت  را می تواند به آنها تفویض کرد. اما یک مغز متفکری می خواهد. یک مغز متفکری که هم جایگاه قانونی داشته باشد و هم متشکل از متخصصان ذی ربط باشد. یک سر و هزار سودا نمی تواند باشد. مراقبت کند و ضمانت اجرایی داشته باشد؛ آدم های جسور و دلسوز،آدم هایی که واقعاً نگرانند و آدم هایی که قدرت اجرایی هم دارند و  می توانند، استنطاق کنند. می توانند بگویند آن چه شد، این چه شد حضور داشته باشند. 
به هر حال من فکر می¬کنم همین نهادهایی که هستند و همین قوانینی که مصوب شده، همین را اجرایی کنند، خیلی موثر است و اگر خلایی دارد، کاملش کنند. من نظرم این است، نظارت هم باشد. حالا شورای فرهنگ عمومی است، شورای عالی انقلاب فرهنگی است، مجلس هم هست. معاونت امور زنان هم هست، هر جا که هست فقط اینها هماهنگ باشند. چه اشکالی دارد؟ اگر خلایی در هماهنگی اینها وجود دارد، آن خلاء را پر کنند. اگر اینهایی که در گروه فعالیت های خانوادگی هستند، در یک سازمانی تعریف نشده اند، می شود دولت یک لایحه ای بدهد، که یک جا دیده شود و متمرکز شود. چون دولت لایحه بدهد، آن وقت بار مالی ندارد. بار مالی اش را حفظ می کند. خیلی هم خوب است. خیلی هم عالی است. به نظر من مهمترین مساله ما همین مساله است. حساسیت-هایی هم که دارد و نشان داده می شود، بعضی وقت ها حساسیت ها می رود یک طرف، غافل از این که بدانیم ریشه اش کجاست. به نظرم اگر مسأله خانواده حل شود، خیلی از مسایل ما حل می شود. بعضی وقت ها ما نمی فهمیم مسأله کجاست! به بیراهه 
می زنیم. چون Regularity را اساس قرار دادیم نه علیت را. خوب می گوییم این هست، آن هست؛ خوب کدام اصلی است؟ می گوییم x روی y اثر می گذاریم و غافل می شویم از این که یک z هست که روی این رابطه اثر می گذارد. خوب آن z را پیدا کنید. به نظر بنده یکی از آن zها، خانواده است.
 
این برمی گردد به خلأهایی که ما در حوزه پژوهش داریم؟ که این z مشخص نمی شود.
 
بله، دقیقاً همین طور است. یعنی "پژوهش های ما نباید در خانواده، منحصراً فرد محور باشد" . "پژوهش ما حول خانواده باید کل نگر باشد". این که می گویم کل نگر، یعنی خانواده به مثابه یک کُل، نه به مثابه یک جزء. به نظر من این طور است. من نگاه می کنم، می¬ ینم بیشتر اتمی نگاه می کنند. اتمی نبینید.
 
آقای دکتر این اتمی دیدن، باعث شده که ما فکر کنیم به سمت فروپاشی خانواده می رویم.
 
بله
 
و اگر کُل ببینیم ما با این بحرانی که توصیف می شود در آمارها هنوز مواجه نشدیم و … داریم. 
 
نه، این یک بحث دیگر است، اتفاقاً همان نگاه های ذره ای باعث ایجاد بحران می شود. خودش ایجاد می کند. ولی شما بروید بحران خانواده را از زاویه کُلّش ببینید وبعد سعی کنید آسیب هایتان هم کُل نگر باشد. من نمی گویم خانواده آسیب ندیده است. خانواده آسیب دیده است. 
 
در معرض خطر …
 
نوع دیدتان عوض می شود. واقع بینانه تر و تحکیم بخش تر می شود من نمی گویم خانواده آسیب ندیده، خانواده آسیب دیده است، ولی ممکن است مردم حسب اعتمادی که به دولت کردند، یک مقداری خودشان را در معرض این بحران یا شبه بحران قرار داده باشند. اگر بفهمند می گویند ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان. اگر برگردند به آن گذشته تاریخی خودشان، نجات پیدا می کنند. ولی خوب ما حالا نمی خواهیم، چون این آسیب دارد. چون وقتی می بُرند، فقط از سیاست های خانوادگی دولت نمی بُرند که از خیلی چیزهای دیگرش هم می برند. ما می خواهیم دولت باشد، حضور داشته باشد، وظایف اجتماعی اش را تشخیص دهد، امنیت برقرار کند، عدالت بخش باشد. من از حوزه دخالت دفاع می کردم و هنوزم دفاع می کنم. دخالتی که من می گویم، سیاسی نیست، اجتماعی است. بعد می گویم چرا؟ روی این که می گویم مردم حقوق اقتصادی و اجتماعی دارند. فقط حقوق فردی ندارند. مبنای فلسفه اجتماعی برایش دارم. می گویم مردم حقوق اقتصادی اجتماعی دارند، پس باید دولت به وظیفه اجتماعی اش عمل کند.
 
مصداقی بوده که دولت وارد شود و صرفاً یک مسأله ای را اجتماعی حل کرده باشد؟ چون این کسانی که این جوری هستند می گویند هرجا دولت وارد شد، سیاسی عمل کرده است.
 
نه، نکرده است. خراب کرده است.
 
یعنی مصداقی وجود ندارد.
 
خوب؛ خراب می کند. دلیل بر این نیست که اصل مطلب درست نباشد. یک جا خواست وارد شود و انصافاً هم من می بینم، در مسأله اعتیاد است. چون وزیر کشور از اول هم گفت ما می خواهیم مسأله را اجتماعی  بینیم و بعد هم دیدم اقداماتی کرد. انصافاً من دیدم وزیر کشور مثلاً هنرمندان را جمع کرد، ورزشکاران و روحانیون را جمع کرد. بالاخره اینها همه مظاهر یک حرکت اجتماعی است. تلویزیون را بسیج کرد. بالاخره تلاش کرده است و واقعاً هم تلاش کرده است که مبارزه با اعتیاد و مقوله اعتیاد را اجتماعی کند. حالا اجتماعی کردن به صرف تبلیغ و ارتباط و تعاملات نباید تعریف شود، باید نهادها و سازمان ها بسیج شوند. سازمان های مردم نهاد بسیج شوند. امکانات و فرصت ها بسیج شوند. به نظر من وزیر کشور در این قضیه واقعاً دغدغه دارد. یعنی  آدم می فهمد؛ دغدغه دارد. دست نیاز دراز کرده است. ولی خوب اعتیاد یک مسأله بسیار گسترده ای است، سیاسی اش هم نکرده است. اتفاقاً بحثم این بود که رویکرد گذشتگان امنیتی بوده است. رویکرد فعلی اجتماعی است. اصلاً رویکرد اجتماعی، بهترین رویکرد در حل همه مسایل است. می دانید یعنی چه؟ مثل جَنگ که اجتماعی شد و ما توانستیم دفاع کنیم. اجتماعی اش، دلیل مردمی شدنش بود، یعنی مردمی بودن، یعنی همه احساس کنیم که وظیفه داریم. احساس مسئولیت داریم. اتفاقاً سیاسی و امنیتی کردن یعنی مردم را بیگانه فرض کردن است در اجرای سیاست هایی که ما اجتماعی به آن نگاه کردیم موفق شدیم؛ مثل دفاع مقدس. من واقعاً معتقدم در این دفاع اجتماعی بودیم. 
حالا جاهای دیگر هم بوده که ما اشتباهی رفتیم. من یادم است در مبارزه با گروهک های مسلحی که فقط ترور می کردند، رویکرد اجتماعی اتخاذ شد و رویکرد اجتماعی جواب داد. هر جا که ما با رویکرد اجتماعی رفتیم، حالا من برخی مصادیقش را به ذهنم هست، اشاره کردم، موفق بودیم. هر جا که وانمود کردیم ولی عملاً انجام ندادیم موفق نبودیم. هر جا هم که اصلاً اجتماعی عمل نکردیم، موفق نبودیم. اصلاً رویکرد اجتماعی یعنی رویکرد مردمی، یعنی مشارکت. کشور را یک عده ای خاص نمی توانند اداره کنند. هر وقت دست نیاز به سمت مردم دراز كردیم موفق بودیم. در اقتصاد ما هنوز دستمان دراز نشده است و برای این که دراز شود، ظرف می خواهد. این مسأله بسیار مهم است. ظرف می خواهد. با ظرف تمرکزگرایی و فقدان آمایش سرزمین نمی تواند دستی دراز شود. چون اول باید تمرکز زدایی بکنید، آمایش سرزمین داشته باشید، تصمیم گیری غیرمتمرکز شود، و مردم احساس کنند که حق حضور و وجودی دارند، آن وقت این یعنی این که دستی دراز شده است و دستی هم به گرمی فشرده می شود و این می¬شود اجتماع. این که ما بگوییم، دولت دست روی هر چیز گذاشت خراب کرد؛ معنا ندارد. باید در جاهایی دست بگذارد.
 
 ولی این طور نیست که اصل ماجرا را کنار بگذاریم.
 
 مثلاً وقتی می گوییم در سیاست گذاری فرهنگی دولت باید نقش آفرین باشد، بی ارتباط با اصحاب فرهنگ که نباید این کار را بکند. باید مشورت و تعامل باشد و بعد بگوییم حالا این سیاست شکل گرفت. این سیاست چیست؟ سیاست دیالکتیکی بوده است. یعنی هم دولت نقش داشته و هم اصحاب فرهنگ نقش داشته اند. در اجرا و نظارت هم همین طور است. هرچه که ما بتوانیم در نقش دولتی به سیاست گذاری برویم و اجرا و نظارت را به نهادهای مردمی بدهیم؛ این الگوی مشارکتی پررنگتری را اتخاذ کرده ایم.
 
 
چالش های خانواده هم کمرنگ تر می شود.
 
چالش خانواده چیست؟ ببینید چالش های خانواده خودتان چیست! یک بار از اینجا شروع کنیم. بعد این را به بحث بگذاریم. می بینید خیلی از چالش های خانواده شما، چالش های دیگری هم هست. باور کنید خیلی از مسایل انسانی؛ مسایل انسانی بشر هم هست. همه این مسایل را دارند. شما ببین چالش های یک خانواده چیست، احصاء کنید. بعد ببینید آیا این چالش ها قابل رفع است و در چه صورت می شود اینها را رفع کرد. چالش خانواده چیست؟ الان چیست؟ بستگی دارد دیگر مثلاً طرف دانشجو دارد، نگران شغلش است. نگران ازدواجش است. هست یا نیست؟ نگران مسکن آن است، نگران تربیتش است. این نگرانی هاست دیگر. اگر واقعاً هر کسی مراقبت لازم از خانواده خودش بکند، این به سایر نهادها هم تسری پیدا می کند. این در مدرسه هم می آید. به هر حال ما نمی خواهیم بگوییم بهشت برین و بهشت موعودی را درست می کنیم. ولی از مشکلاتمان کم می شود. ضمن این که ما وظایفی داریم که باید انجام بدهیم. البته تنها این نیست. باز هم دولت وظایفی دارد. مثلاً خانواده را درست است که باید مطمح نظر قرار دهد، اما خانواده با زمینه اجتماعی و فضایی کلان تر هم باید لحاظ کنیم. مثلاً خانواده ای در جایی با تمرکز فقر بالا دچار مشکل می شود و تحت تاثیر محیط اطراف قرار می گیرد، آیا دولت در قبال این تمرکز فقر که می تواند روی خانواده اثر بگذارد، مسئولیت ندارد؟ چرا رفتار بزه و خرده فرهنگ «کج رو» در محله هایی با تمرکز فقر بالا ایجاد می شود؟ و عامل اصلی تمرکز فقر بالا کیست؟ این فقر نیست که خرده فرهنگ «کج-رو» و به تبع رفتار «کج رو» می¬آورد، بلکه "تمرکز فقر" است. تمرکز فقر یعنی چه؟ یعنی جایی که آرایش طبقاتی مختلف نیست. یعنی به جای این که طبقات با طبقات دیگر تعامل داشته باشند، درون هم تعامل دارند و الگوهایشان را به هم منتقل می کنند. این خیلی بحث مهمی است. بنابراین اگر می خواهیم خانواده در دستور کار قرار گیرد، حتماً چون داریم اجتماعی فکر می کنیم در رفع مشکل اجتماعی خانواده هم باید اجتماعی نگاه کرد. یعنی خانواده را در زمینه وسیع تر دید. یعنی یک خانواده اینجا در زمینه اجتماعی و فضایی گسترده ترش باید دیده شود و بعد برای این زمینه ها هم باید چاره اندیشی کرد. یک چیزهایی را عمده کردیم که عمده نیستند. ما یادمان رفته است، متأسفانه به چیزهایی مشغول می شویم که هیچ ربطی به تاریخ ما، هویت ما، بایسته های ما و انقلاب ما ندارد. 
یک چیزهای، به نظر من، مَن درآوردی است. نوک بینی ای است! یعنی همه اش سخت افزاری است. مثلاً یک جوری خودمان را به رُخ بکشیم، بگوییم اول شدیم، اگر یک مقداری متواضعانه تر برخورد کنیم، خیلی از مسایل ما حل می شود. ضمن این که ما می گوییم حیات اخلاقی و حیات معنوی، هدف اصلی ماست. "این حیات اخلاقی، معنوی و اجتماعی ایمن، به نظر من باید جدی تر در دستور کار قرار گیرد"، آن وقت با نگاه های غیرابزاری هم امکان پذیر است. وقتی انسان هدف شد و ارزش های او هدف شد و ابزار نشد، نه حرف؛ در حرف و عمل مسایل حل می شود. بهتر از این می شود که الان شاهدش هستیم.
بالاخره ما اول انقلاب را دیدیم، جنگ را دیدیم. جنگ به رغم همه سختی هایش که اصلاً توصیه هم نمی شود، اما آن زمان روابط انسانی تری حاکم بود؛ چون قانع بودند. چون دولت احساس وظیفه می کرد. اما الان نه! واقعاً نه! اصلاً ربطی هم به این دولت و آن دولت ندارد. اصلاً بحث من سیاسی نیست. دولت ها متأسفانه بعد از جنگ، سیاست ارگانیک منظومه ای سیستماتیک اتخاذ نکردند. با این مشکلات اجتماعی نتوانستند کنار بیایند و یک راه حل ریشه ای برایش پیدا کنند. به رغم این که همه چیز مهیّا بود. و هنوز هم هست، فردا ممکن است همین فرصت هایی که الان فراهم است کم کم، کمرنگ شود و از دست برود. الان نمی دانم آمار طلاق چه جوری است. دور و برم را که نگاه می کنم، می بینیم که سن ازدواج  بالا رفته است. در حالی که یکی از رفتارهای رایج در زمان جنگ این بود که جوانان خیلی زود ازدواج می کردند. جوان های دوران انقلاب هنوز 22 ساله نشده بودند زن می گرفتند و احساس مسئولیت می کردند، می گفتند ما هم بله، می توانیم. این مردانگی شان را بلافاصله با ازدواج نشان می دادند و درست هم هست. اکثر جوان هایی مثل ما، جوان های قدیم، اگر نگاه کنیم، می بینیم بچه هایمان همه زن دارند، نوه داریم. اما الان می بینیم طرف 32-33 سالش هست هنوز زن نگرفته است. 35-36 سالش هست، زن نگرفته است. 
 
سوالات زیاد است بعضی ها اشاره شد. الان این بحث ازدواج و رغبت به ازدواج در جوان ها خیلی کم است. یک جایی شما اشاره فرمودید که مسکن مهم است ، شغل مهم است، امکانات اقتصادی مهم است، که این ازدواج ایجاد شود، رخ دهد. ولی خوب، هستند بعضی از جوانان یا برخی خانواده ها که امکانات مالی خوبی دارند ولی بچه هایشان تن به ازدواج نمی دهند. چه دختر و چه پسر و زندگی های فردی پسرانه یا دخترانه زیاد شده است.نکته دیگر مسایل امروزه اجتماعی مثل گسترش شبکه های اجتماعی است، اینها چقدر روی این مسأله اثر گذاشته است؟
 
من وقتی جواب می دادم به میانگین توجه داشتم؛ نه که میانگین گرا باشم. یعنی به قاطبه، نگاه کردم. من احساس می کنم که اکثر جوان های ما – خوب من هم دانشجو داشتم – میل به ازدواج دارند. یکی از دانشجوهایی که به نظر می آمد وضع مالی خوبی هم داشت. من یک بحثی را سر کلاس مطرح کردم، آخر کار یک اشکی هم ریخت، خوب با من رابطه اش مثل پدر و فرزند بود. گفت بله، همین که می گویید هست، ما ازدواج دائم می خواهیم. نه این که مثلاً نیست. حالا آن در فرهنگ ایران منتظر خواستگار است، که الحمدالله در جلسه دفاع دیدم با شوهرش آمده است. دعای ما مستجاب شد! حالا این که بعضی ها علی رغم تمکن مالی ازدواج نمی کنند  چند درصدند، کم هستند و ما برای کم برنامه ریزی نمی کنیم. ولی برای آن کم هم، راه حلی باید بیندیشیم. چه شده است؟ یعنی آن کم از سر سیری است، از سر دسترسی است؟ اگر فرهنگ به شکلی بشود که جنس مؤنث به راحتی خودش را در اختیار قرار ندهد، آن آدمها هم فرهنگشان عوض می شود. من نمی خواهم بگویم که فقط کار فرهنگی بکنید، کار فرهنگی هم باید کرد، حتماً باید کرد. اما آن شرایط را هم باید فراهم کرد. آن کار فرهنگی همراه با آن شرایط دسترسی، حتی آن فردی که دنبال تفنن می گردد و تنوع طلب است و تعهدی را هم حاضر نیست بپذیرد، روی او هم اثر می گذارد. من یقین دارم اثر می گذارد. یک وقت می بیند که به راحتی در دسترس نیست. آن هم دیگر می فهمد که حتماً الزام هست که تعهد را بپذیرد. یک واقعیتی است. به لحاظ فرهنگی هم می توان این را اشاعه داد، نشر داد، گفت. اگر موارد خلافی هم بود که خوب، آن مورد خلاف هم می تواند با پشتوانه فرهنگی بهتری برخورد شود. وقتی شما پشتوانه فرهنگی اجتماعی ندارید، چه طوری می توانید برخورد کنید؟ حالا اگر شما شرایط ازدواج را فراهم کنید با فرض بر این که قاطبه جوانان ما این را می خواهند و بعد کار فرهنگی هم بکنید و بیش از آن که به رفتارها توجه کنید، به معانی توجه کنید و عفت عمومی را نشر دهید؛ من فکر می کنم آن اقل هم کمتر شود. این یک بحث است اگر ما یک دولت خاص هستیم با یک منافع و یک اهداف و منافع خاص، ما باید این را اساس قرار دهیم. آن اقل را نباید مبنا قرار دهیم. ولی اگر بی توجه باشیم، آن اقل، به اکثر تبدیل می شود. حق با شماست. اگر آن اقل شما را نگران کرده است، پس یک کاری بکن؛ چون می آید و اکثر می شود. پس اگر حرفی داری، ادعایی داری برو به سمت این.
چه کسی است که حیات اخلاقی نخواهد؟ چه کسی ایت که حیات سالم نخواهد؟ اصلاً کسی نیست که خودش به زبان خودش بگوید که من فعل شیطانی مرتکب می شوم. این جالب است حتی آن که فعل شیطانی هم مرتکب می شود، اسمش را شیطانی نمی گذارد. خدا می گوید اگر می خواهی بمانی، از این میوه ممنوعه نخور! شیطان می گوید، اگر می خواهی بمانی، بخور! یعنی بمانی برایش ارزش است. هیچ کس نمی گوید عمل شیطانی، عمل خوبی است. چون فطرتاً نمی خواهد. یک پیکانی داشتیم بردیمش تعمیر، تعمیرکار، دید حالا ما یک ریش و محاسنی داریم، خواست شوخی کند یا واقعاً سؤال داشت؛ گفت آقا چه اشکال دارد ما دوست  دختر داشته باشیم؟ در جواب گفتم که شما خواهر داری؟ گفتم چه اشکال دارد خواهر شما دوست پسر داشته باشد؟ دیدم یک دفعه دست برد به یک جک و می خواست ما را بزند. بعد یک دفعه جک را انداخت و گفت حرف حسابی زدی. گفتم خوب ببین این غیرت چطور برای خواهرت هست، خوب آن هم یک خواهر و برادری دارد. اینها در فرهنگ ما هست. برای خودش نمی پسندد، ولی برای دیگری می پسندد. اینها را می شود کار کرد. این نیست که مثلاً یک فرهنگ شده باشد، خیلی راحت، همانی که مثلاً می خواهد خیلی راحت به آن دسترسی پیدا کند، بتواند این اجازه را به دیگری هم بدهد برای خواهرش. حتی اگر تمام جامعه را بگیرد، ما باید به سمت مقابله با این برویم حتی اگر دنیا را فساد بگیرد، اما ما باید به فکر اصلاح باشیم. فساد و اصلاح به واقعیت موجود تعریف نمی شود. اخلاق به آنچه جاری است، تعریف نمی شود. اخلاق یک حقیقت وجودی نفس الامری است و آن را باید پاس داشت. 
سؤال این جاست که این اقل ما اخلاقی اند یا غیر اخلاقی ؟ یک واقعیت غیر اخلاقی است یا نه؟ آیا باید تن داد به این واقعیت؟ نه! آیا باید در تحلیل ها به آن توجه کرد؟ بله! گفتم به آن توجه می کنیم. در تحلیل ها به آن توجه می کنیم و ریشه یابی می کنیم، چون امر غیراخلاقی است. امر غیراخلاقی را باید ریشه یابی کرد اما در برخوردها نباید قهرآمیز عمل کرد. آن  هم یک بحث دیگر است. تربیتی، اخلاقی، فرهنگ سازی، اقناعی. والّا امر زشت، امر زشت است دیگر! آیا این نگرانی که شما از خانواده دارید، برای اشاعه بی توجهی به خانواده است یا برای توجه به خانواده است؟ اصلاً نقطه عزیمت این طرح شما چه بوده است؟ نقطه عزیمت شما تحکیم خانواده است دیگر ماهم همین را می خواهیم و همین را می گوییم؛ ولی می دانیم و آسیب هایی را هم می بینیم، متأسفانه روز به روز هم دارد گسترش پیدا می کند. این عنصر تعهد دارد کمرنگ می شود. می تواند عوامل عدیده ای داشته باشد؛ هم فرهنگی باشد، هم اقتصادی، اجتماعی و غیره باشد؛ که امیدواریم اقداماتی که شروع شده جدی باشد.
در پایان تاکید می کنم که مدتی است کارهای پژوهشی و مصاحبه ای برای این نیست که دردی را درمان کند؛ برای این است که گفته شود ما هم داریم  کار می کنیم. برای مسئول، دلسوزی با عمل باید همراه باشد نه با حرف. بحث این است که مسئول باید عمل کند. ما که وظیفه مان این است که بگوییم اگر عمل نباشد می فهمیم که این از سر اخلاص نیست. ان شاء الله که شورای فرهنگ عمومی در راهی که شروع کرده موفق باشد. 
 

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.