رستم قاسمی؛ روایت اقتصاد ۲۴ از دیدگاههای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری
مردی که نامش به بابک زنجانی و گم شدن دکل نفتی گره خورده است.
حاج صادق آهنگران در یکی از نوحههای دهه ۷۰ که بسیار هم معروف شد، میخواند «جنگ ما را لایـق خود کرده بود.» این مصرع شرح حال همه کسانی است که جنگ به بستر کسب سرمایه سیاسی و ارتقای مدیریتی آنان بدل شد.
قصه رستم قاسمی هم همین است. سرمایه برخواسته از جنگ بود که این دانش آموخته مهندسی دانشگاه شریف را از شاخه رزمی-مهندسی سپاه، به قرارگاه خاتم الانبیا، بعدتر به وزارت نفت و این روزها به یکی از مدعیان بلقوه ریاست جمهوری تبدیل کرد. جالبتر آنکه همه آنچه که رسانهها از رستم قاسمی به عنوان «وزیر سابق نفت» یاد میکنند، صرفا حاصل دو سال وزارت طی سالهای ۹۰ تا ۹۲ است. از قضا این زمان کوتاه یکی از بغرنجترین دورههای تاریخ صنعت نفت ایران بود. چراکه نخستین دور تحریمهای نفتی ایران که باراک اوباما آن را «تحریمهای فلج کننده» میخواند در این دوره آغاز شد. اما رستم قاسمی وزارت نفت را به گونهای مدیریت کرد که صادرات نفت ایران صفر نشد، هرچند صادرات ایران از ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه در روز به حدود ۸۰۰ هزار بشکه تنزل کرد. در عین حال، فرایندهای اقتصادی جدیدی به نام دورزدن تحریمها در این دوره، پدیدهای به نام بابک زنجانی را هم خلق کرد، پدیدهای که هنوز جمهوری اسلامی نتوانسته است همه ابعاد آن را بشکافد یا پولهای خود را پس بگیرد.
با وجود این گویا رستم قاسمی در آن دوره آنقدر مدیریت موثری داشت که بیژن زنگنه، وزیر نفت روحانی از او بخواهد تا در فرایند دورزدن تحریمهای ترامپ هم مددکار وزارت نفت باشد. آیا این تجربهها و سوابق میتواند به سکوی پرش دیگری برای رستم قاسمی تبدیل شود؟ به عبارت دیگر، همان طور که جنگ نظامی، قاسمی را به قرارگاه خاتم و وزارت نفت رساند، جنگ اقتصادی هم میتواند او را به پاستور برساند؟ وجود مدعیان جدیتر نشان میدهد که این مسیر آخر برای رستم قاسمی، به مراتب سختتر و طاقت فرساتر از مسیرهایی باشد که او تاکنون در عمر مدیریتی و سیاسی خود طی کرده است.
پایگاه رستم قاسمی در سیاست
همه فعالیت سیاسی رستم قاسمی منحصر به دو تصدی سمت دولتی است؛ وزارت نفت در دولت دهم و مشاور معاون اول رئیس جمهوری در دولت یازدهم. غیر از این او هیچ پیوند ارگانیک با هیچ تشکل سیاسی ندارد، هرچند مواضع و دیدگاههای قاسمی او را در جریان اصولگرا قرار میدهد. رستم قاسمی از سال ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و یکی از جانبازان جنگ تحمیلی است. با پایان جنگ و شکل گیری قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، به دلیل تخصص مهندسی اش به این نهاد پیوست تا اینکه در سال ۱۳۸۶ به فرماندهی قرارگاه منصوب شد. به دنبال برکناری مسعود میرکاظمی، وزیر وقت نفت از سوی احمدی نژاد در سال ۹۲، قاسمی توانست به عنوان آخرین وزیر نفت دولت احمدی نژاد از مجلس رای اعتماد بگیرد. در جمهوری اسلامی این نخستین بار بود که یک عضو بلندپایه سپاه پاسداران به عنوان وزیر نفت برگزیده میشد. به همین دلیل حضور رستمی در ساختمان بلندمرتبه خیابان طالقانی زمینه ساز تفسیرها و تحلیلهای بسیاری در داخل و خارج شد. چراکه به زعم این تحلیلگران، حضور او در این سمت، یک تجربه فردی نبود، بلکه او نماد سیطره یک نهاد بر امورات نفت ایران بود.
فارغ از درست یا نادرست بودن این تحلیلها و تفسیرها، آنچه برای شخص رستم قاسمی اهمیت یافت، این واقعیت بود که پس از این تجربه رسانهها و جریانهای اصولگرا از او به عنوان «وزیر سابق نفت» یاد کردند. به عبارت دیگر، گویی رسانهها و صاحب نظران اصولگرا تمایل داشتند تا از دوره دو ساله وزارت قاسمی سرمایهای سیاسی و اجتماعی خلق کنند تا در بزنگاههای دیگر هم بکار بیاید. اما واقعیت این است که هم در جریان اصولگرا مدعیان جدی تری حضور دارند و هم خود قاسم آن اندازه کفایت سیاسی از خود نشان نداد که بتواند به مدارج بالاتر فکر کند.
اقتصاد امنیتی
تحلیلگران خارجی حضور قاسمی در وزارت نفت را به گسترش نفوذ سپاه در این حوزه تعبیر کردند، اما در واقع این اقتضائات و شرایط تحمیل شده از ناحیه تحریمها بود که حضور او در این وزارتخانه را ضروری میکرد. به عبارت دیگر، شرایط اقتصاد و نفت در دوره تحریم به گونهای بود که اگر قاسمی نمیبود، احتمالا کس دیگری از جنس او باید تصدی این سمت در دوره فشار اقتصادی را به عهده میگرفت. کسی که از شیوه مرسوم بروکراتها برای مدیریت استفاده نکند، دارای ارتباطات جدیتر با نهادهای نظامی و امنیتی باشد و درنهایت ریسک مدیریت و تصمیم گیری در شرایط غیرعادی را به جان بخرد. صفر نشدن صادرات نفت و نیز متوقف نشدن پروژههای کلان نفت و گاز ایران در این دوره نشان میدهد قاسمی توانست در دوره تحریم وزارت نفت را مدیریت کند. اما در همین دوره وقوع چند فساد کارنامه مدیریتی رستم قاسمی را در ابهام قرار دارد. هرچند برخی تحلیلگران معتقدند در شرایط نامتعارف اقتصادی ناشی از تحریمها که روشهای قانونی موثر نیستند و باید از روشهای غیرقانونی استفاده کرد، احتمال فساد هم وجود دارد، اما اختلاس ۲ میلیارد و ۳۰۰ میلیون یوروریی بابک زنجانی از نفت و گم شدن یک دکل حفاری، چیزی نبود که قابل چشم پوشی باشد. در پرونده زنجانی، پای رستم قاسمی حتی به مرحله بازپرسی هم باز شد، اما او گفت که در دوره تحریم، کشور برای فروش نفت خود چارهای جز اتکا به بخش خصوصی و چهرههایی مانند زنجانی نداشته است.
به هر رو تجربه مدیریت یک وزارتخانه مهم اقتصادی در دوره تحریم، باعث شد او در دور بعد هم همچنان پایی در دولت داشته باشد. قاسمی در دولت نخست روحانی، مشاور اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهوری بود. به نظر میرسد برای این انتصاب میتوان دو دلیل برشمرد؛ نخست حفظ ارتباط میان دولت و سپاه از طریق رستم قاسمی و دیگری استفاده از ظرفیت، ارتباطات و آشناییهای قاسمی برای تقویت مبادلات اقتصادی ایران و کشورهای حوزه مقاومت. حضور رستم قاسمی در پرواز نافرجامی که قرار بود کمکهای ایرانی به یمنیها در فرودگاه صنعا تخلیه کند، بیانگر جایگاه او در مراودات اقتصادی ایران با کشورها و گروههای محور مقاومت است. به عبارت دیگر، تجربه مدیریت وزارت نفت در سالهای دشوار ۹۰ و ۹۱ و اخیرا دبیری کارگروه توسعه مبادلات ایران و عراق نشان دهنده جایگاه مهم رستم قاسمی در مبادلات اقتصادی ایران با کشورهایی است که بیشتر رنگ و بوی امنیتی دارند تا اقتصادی. یا در یک عبارت دقیقتر، ارتباط اقتصادی با این کشور بیشتر از مجرای امنیتی تفسیر و تحلیل میشود.
پشت سر رقبای خودی
با وجود خط و ربطهای آشکار و اغلب پنهانی که رستم قاسمی با ارکان کشور و نیز کشورهای جریان مقاومت دارد، او همچنان فاقد آن اندازه ظرفیت و وزن سیاسی است که به عنوان یک نامزد و رقیب مهم در انتخابات ۱۴۰۰ قلمداد شود. اگر بتوان مانعی برای حضور پرقدرت رستم قاسمی در انتخابات ریاست جمهوری فرض کرد، این مانع در جریان مقابل یا رقبای قاسمی نیست، بلکه اتفاقا باید این مانع را میان طیف سیاسی همسو و رفقای فکری قاسمی او جست و جو کرد. هرچند قاسمی در دوره وزارت خود نشان داد که وزیر جمهوری اسلامی است، نه دولت احمدی نژاد، اما حتی این فاصله گذاری هم برای کسب وزانت سیاسی از سوی او کفایت نکرد. چراکه در جریان اصولگرا، مدعیان نامدارتر و باسابقه تری از او هم هستند که اگر قرار به نوبت هم باشد، بعید به نظر میرسد حالا حالاها قرعه فال به نام او بیفتد. مهمترین این نامزدها ابراهیم رئیسی است و با کمی اغماض، سایرین را هم میتوان به این ترتیب فهرست کرد: محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی، سعید محمد و حسین دهقان. به نظر میرسد درصورت حضور در انتخابات، رستم قاسمی حتی نسبت به عزت الله ضرغامی هم اقبال کمتری را متوجه خود کند. علت این عقب افتادن را در این واقعیت میتوان یافت که چهرههای نام برده شده بیشتر از قاسمی در عرصه عمومی و رسانهای حضور داشته و او به مراتب کمتر از این چهرهها خود را درگیر منازعات سیاسی مرسوم کرد.
به عبارت دیگر، هر چند قاسمی در اظهارنظرهای خود همواره انتقاد از دولت روحانی را مدنظر داشته است، اما سیاست، اشتغال ذهنی تمام وقت او نبوده است. به همین دلیل ما کمتر اظهارنظر جنجالی یا سیاسی از او را شاهد بوده ایم که زمینه ساز بحث و جدالها در عرصه عمومی شده باشد. شاید یک علت این رویکرد قاسمی، اشتغال او به حوزههای امنیتی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران باشد. دلیل دیگر این واقعیت است که او فقط دو سال یک سمت سیاسی و دولتی داشت. سوم اینکه او برخلاف دیگر همقطاران خود، ارتباط حزبی یا تشکیلاتی میان اصولگرایان ندارد. به همین دلیل کمتر پیش آمده است که او برای سخنرانی در یک نشست حزبی یا سیاسی دعوت شود و بیشتر تمایل داشته است تا در صداوسیما، از یک موضع حاکمیتی به تحلیل وقایع روز بپردازد. همه موارد مورد اشاره، سبب شده است در ماههای اخیر هرگاه که نام رستم قاسمی به عنوان یکی از نامزدهای بلقوه مطرح شده است، عملا انگیزش و جوش و خروش چندانی در افکارعمومی شکل نگرفت. نه مخالفان او را جدی گرفتند، نه موافقان به استقبال او رفتند. فلذا او همچنان به ایفای نقش یک مدیر اقتصادی در یک نمای کلان و ملی و نیز بیشتر متمایل با بخش پنهان و سری اقتصاد ایران میپردازد.
رستم قاسمی درباره اقتصاد چه میگوید؟
تا اینجا مشخص شد که این چهره برآمده از سپاه پاسداران، در حوزه اقتصاد فعالیت کرده است، اما فعالیتهای او نه نظری و دانشگاهی، بلکه ناشی از تجربههای اندوخته در حوزههای کاری بوده است. یا آنچه خود گفته است، تجربهای برخواسته از ۲۰ سال فعالیت در حوزه سدسازی، راهسازی و فعالیتهایی از این دست. از این رو قابل درک است که چرا رستم قاسمی بیش از همه بر سازندگی کشور تاکید دارد؛ نشانهای از سابقه حضور در قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، پس از آن، نفت بیشترین دلمشغولی او محسوب میشود؛ حسب دو سال مدیریت وزارت نفت، و سرانجام او را میتوان یکی از صاحبنظران اقتصادی منطقه دانست، به ویژه کشورهای سوریه، عراق و حتی یمن. هرچند به دلیل ماهیت کار او، این حوزه از فعالیتهای قاسمی کمتر شناخته شده است. گذشته از این ها، مهمترین وجه مشخصه دیدگاههای اقتصادی قاسمی، انتقاد از دولت، به ویژه در زمینه نفت است. او بیش از اظهارات سلبی درباره دولت و اندکی هم سخنان ایجابی درباره بایدهای اقتصاد ایران که تقریبا همگان بر این بایدها اذعان دارند، برنامه روشن، حرف عملیاتی یا رویکرد ملموس دیگری ندارد.
از جمله دیدگاههای او درباره نه اقتصاد، بلکه مدیریت اقتصادی کشور، تجدید ساختارها است. به عنوان مثال، او در یک گفتگو با محوریت اقتصاد مقاومتی، تجدید ساختار را یکی از راههای برون رفت از وضعیت فعلی صادرات کشور میداند. قاسمی معتقد است: «در اقتصاد مقاومتی حتی ساختارهای کشور نیاز به طراحی جدید دارند. مثلاً در صادرات و واردات، چابک هستیم؟ ساختارش را داریم؟ ما در صادرات چیزی نداریم. امروز مجموعههای صادراتی کشور در چند وزارتخانه تقسیم شده اند. اگر بخواهیم وارداتمان را تبدیل به صادرات و مسیری را طی کنیم که ۱۸۰ درجه با مسیر قبلی متفاوت است، باید حتماً ساختارها را عوض کنیم. باید یک مجموعه چابک برای تسهیل صادرات ایجاد کنیم.» او برای این تجدید ساختار، پیشنهاد میدهد که «بسیاری از مجموعههایی که در وزارتخانهها هستند میتوانند تجمیع شوند و یک مجموعه تسهیل صادرات داشته باشیم.»
البته او اضافه میکند که این امر به معنای بزرگتر کردن دولت نیست، بلکه «باید بار این کار را روی دوش بخش خصوصی بیندازیم.»، اما همین ساختار صادرات محور بخش خصوصی هم، مطابق آنچه رستم قاسمی میگوید، با برنامه ریزی دولت ایجاد میشود: «ما باید شبکههای ساختاری صادراتی درست کنیم که فنی باشند، یعنی بستهبندی کنند، حمل و نقل را خوب بلد باشند، بلد باشند با گمرک چگونه حرف بزنند، مذاکره خرید و فروش کنند و سیستم مالی را هم بلد باشند.»
در زمینه تولید نیز او معتقد است میتوان با تبلیغ بیشتر کالاهای ایرانی، در حوزه داخل بازارهای کافی را برای آنها ایجاد کرد تا اشتغال در کشور گسترش یابد. او معتقد است: «جز بعضی از مواردی که یارانهبر هست مثل برق، گاز و… که داریم برایشان یارانه میدهیم، برای بقیه تولیدات باید تبلیغ مصرف کنیم که مردم مصرف کنند. در شرایط فعلی کشور نباید تبلیغ کممصرفی کنیم، بلکه باید تبلیغ مصرف کنیم تا کارخانهها و تولید راه بیفتد.» آیا تاکید رستم قاسمی بر «تبلیغ برای مصرف» البته از کالاهای ایرانی، نشان دهنده رویکرد او بازار آزاد و مهر تایید او بر انباشت سرمایه در داخل و رشد سرمایه داران است؟ ما برای تایید این گزاره شواهد بیشتری از اظهارات او در دست نداریم، اما همین قدر میدانیم که وزیر سابق نفت، رونق تولید را یکی از راههای توسعه ایران میداند: «این روحیه که امروز در بسیاری از زمینهها وجود دارد مشکل تصمیمگیری است. اگر در وزارتخانهها تصمیمگیری انجام نشود، کاری پیش نمیرود. تا کارخانهای راه نیفتد و تولید فعال نشود، مالیاتی هم وجودنخواهدداشت. این زنجیرهای است که لوکوموتیو آن سازندگی است. لوکوموتیو امروز کشور سازندگی است.» به نظر میرسد او برای این سازندگی، بر ریلگذاری صحیح دولتی و چه بسا تاثیر مدیریت دولتی بر رشد اقتصادی کشور تاکید دارد، چرا که معتقد است: «باید کشور را فعال کنیم. به اعتقاد من پنج وزارتخانه صنعت، کشاورزی، نفت، مسکن و شهرسازی و وزارت، نیرو موتور محرک اقتصاد کشور هستند. اگر کار شود حتماً وضع از این بهتر خواهد شد.»
رویکرد رستم قاسمی نسبت به سرمایه و منابع خارجی هم بینابینی است؛ به این معنی که نه کاملا رد میکند و نه کاملا تاکید. این درحالی است که مساله منابع خارجی در ایران، عمری به درازی عمر جمهوری اسلامی دارد. او یک جا میگوید: «ما برای صنعت نفت کشور پول لازم داریم و این واقعیتی است و باید از منابع خارجی استفاده کنیم، اما باید روشهای استفاده از منابع خارجی را در قراردادهای بهینهتر و روشهای بهتری اعمال کنیم و خودمان را گرفتار قراردادهای طولانی، آن هم با اختیاراتی که به طرف خارجی میدهیم، نکنیم.»، اما درجای دیگر هم چنین نظری ابراز میکند: «برخیها تصور میکنند که در کشور مشکل منابع داریم. ۱۰۴ هزار میلیارد تومان بودجه کشور در سال ۱۳۹۱ بود و بودجه کشور امروز سه تا چهار برابر شده و سهم یارانهها نیز از ۴۲ میلیارد تومان با توجه به قیمت بنزین ۱۰۰ تومان سهمیهای و ۴۰۰ تومان آزاد و گاز ۷۰ تومان برای هر متر مکعب امروز چند برابر شده است. پس درآمد یارانههای کشور که ربطی به بودجه کشور ندارد، بالغ بر ۸۰ هزار میلیارد تومان شده است.» قاسمی درباره قاچاق نیز راه حل دارد: «مسائل قاچاق را باید به وسیله تکنولوژی حل کرد، ما یک گلوگاههایی در کشور درست کردیم، ما باید مساله قاچاق را ساختاری حل کنیم.» همچنین برخی اظهارنظرهای او نشان میدهد میبایست رستم قاسمی را نیز در زمره مدافعان پرداخت یارانه نقدی به کشور دانست: «دولت یارانه چند میلیون نفر را قطع کردند و باید پاسخ بدهند که چرا میگوییم کمبود بودجه داریم.»، اما دفاع او از پرداخت یارانه نقدی درحالی است که خود، بر این نکته نیز اذعان دارد که «ساختار کشور را باید بازمهندسی کنیم و اصولی باید مشکلات کشور را حل کنیم.»
هرچند در ادامه، باید اشاره کرد که یکی از معضلات ساختاری از دید قاسمی، شیوه تصمیم گیری و مدیریت در کشور است: «بحران بیاعتمادی، بیانگیزیگی در کشور داریم و اینها از موضوعات اساسی کشور است و کسی حاضر نیست تصمیمبگیرد و ریسک کند و کسی حاضر نیست که از آنها سوال کنند.»
در نهایت، باید گفت که رستم قاسمی همان است که گفت «کارخانه فقر در کشور خوب عمل میکند.» و اضافه کرد: «۲۰ میلیون فقیر در کشور داریم در حالی که کارخانههای ما خوابیده، ولی کارخانه فقر در کشور خوب عمل میکند و فقر خوب تولید میشود.»
این چهره اصولگرا، پس از بیان این مشکلات، عنوان میکند که «اقتصاد کشور بیمار است و باید به دکتر متخصص خودش مراجعه کنیم و اگر اشتباهی برویم ممکن است آمپولی بزند که بدتر شود و دکتر متخصص کشور خود باور است و اگر اعتقاد پیدا کنیم ما میتوانیم مشکل کشور حل میشود.»
سوال این است که آیا قاسمی خود را طبیب اقتصاد بیمار کشور میداند؟ تغییر ساختار، اصلاح مدیریت اقتصادی، توجه به بازار ۵۰۰ میلیونی کشورهای همسایه و تکیه بر ظرفیتهای داخلی راهکارهای این مهندس و مدیر ۲۰ ساله جمهوری اسلامی برای همین اقتصاد است. هرچند بعید به نظر میرسد بخت آن را بیابد، اما اگر قاسمی بتواند به عنوان نامزد انتخابات ۱۴۰۰ مطرح شود، میتواند ایدههای خود را با مردم درمیان بگذارد تا معلوم شود که این ایدهها تا چه میزان از اقبال عمومی برخوردار است.
اما واقعیت این است که در اغلب حوزه ها، وزیر نفت دولت احمدی نژاد صرفا از «بایدهایی» صحبت میکند که اجرای هریک از آنها به سرمایه سیاسی و اجتماعی و دانش اقتصادی بالایی نیاز دارد. درحالی که تا اینجای کار و فعلا، رستم قاسمی چنین ظرفیتی ندارد.
منبع: اقتصاد ۲۴