روزی که امیرکبیر گریست!
ما معتقدیم ریشه این حوادث تلخ و مصیبتهای پیش گفته اجتماعی، «فقر، اعتیاد، بیکاری و رؤیا شدن ازدواج» است و راه حل آن را نیز در ارج نهادن به نهاد خانواده و مقام «همسر و مادر» در درون خانواده دیده ایم. معتقدیم برای جدی گرفتن این هشدار، باید از توانمندی های «زن ایرانی» و ظرفیت «خانواده ایرانی» در برنامه ریزی های کلان، استفاده شود و در این راستا، طرح تأسیس وزارت خانواده را تدوین کرده ایم.
حسین رمضانی خردمردی*
در حالی به ماه آخر سال 1390 وارد شدیم که در سال گذشته، دفتر زندگی شمار زیادی از هموطنان به برگ آخر رسید؛ اما خبرهای مربوط به پاره شدن دفترهای چند برگ زندگی بعضی از طفلان معصوم، هم اشکبار بود و هم جانکاه.
خبرها نه دلخراش كه جانسوز بودند. خبر «سربريدن كودك معصوم 4 ساله» به دست پدرش؛ کودک 4 ساله چه می دانست که پدر ليوان آب را به دستش داد و با نوشيدن آب، گلوي نازکش بریده خواهد شد؟
خبر دوم شکنجه تکان دهنده یک کودک 9 ساله به دست پدر و مادرش بود؛ چرا که پدر و مادر به فرقه ای پيوسته بودند که رئیس فرقه مدعی شد در روح این پسر شیطان حلول كرده است! هنوز این خبر در لا به لاي اخبار دیگر حوادث کمرنگ نشده بود که خبری دیگر از یک پدر و پسر ايراني منتشر شد: «مردي کودک 6 ساله اش را دار زد»!؟ این مرد پسر شش ساله اش را در برابر چشمان خواهر چهار ساله او به قتل رساند. این به اصطلاح پدر، در گوشه اي از اعترافاتش آورده است: «پسرم التماس مي کرد و مي گفت؛ بابا منو نکش، قول مي دهم پسر خوبي باشم. با گريه هاي او خواهرش هم به گريه افتاد و به من التماس مي کرد برادرش را نکشم؛ اما من اين کار را کردم تا او را از بدبختي نجات دهم»؟!!
بعد از آن، بلافاصله خبري ديگر: پدری دختر 10 ساله اش را آتش زد. حادثه در یک خانواده طلاق اتفاق افتاد و به يكباره تومار زندگي دختر 10 سالهاي در ميان شعلههاي آتش خشم پدري معتاد در هم پيچيده شد. این خبرهای بد اعتیادی، با خبر دیگری از خانواده فقر ادامه یافت: «مردی برای فرار از تهیه جهیزیه دخترش، او را خفه کرد». این مرد که نه معتاد بود و نه مجرم، در اعترافاتش گفت: «وقتی چشمم به دخترم افتاد و متوجه بزرگ شدنش شدم؛ بی اختیار به فکر فرو رفتم که چند سال دیگر وقت شوهر کردن اوست و از همان زمان تهیه جهیزیه کابوس من شد و به فکر کشتن او افتادم»! و بعد خبر دیگر: «قتل یک کودک دیگر به دست پدر»! «پدر» دختر سه ساله اش، را براى گردش به بيرون از خانه برد؛ اما ۴۸ ساعت بعد، مأموران جسد دختر بچه را در چاهى حوالى خانه اش یافتند! پدر این دختر معصوم هم گفت: «از چند روز قبل تصميم گرفته بودم دخترم را بكشم تا در آن دنيا زندگى بهترى داشته باشد!!!. روز حادثه هم او را به بهانه گردش از خانه بيرون برده و خارج از شهر داخل چاهى انداختم….». متأسفانه این خبرها ادامه دارد و جدیدترین خبر هم قتل پسر چهار ساله به دست پدر معتادش با سیخ و شیلنگ بود!
بي اختيار به ياد امير كبير افتادم، روزي كه هاي هاي براي فرزند بقال و پاره دوز گريست؛ نه به خاطر قتل آنها؛ نه! به خاطر مرگ آنها! مرگي كه با «جهل پدر» براي آنان رقم خورد.
نقل است در سال ۱۲۶۴ قمري، نخستين برنامه دولت ايران براي واكسن زدن به فرمان اميركبير آغاز شد. چند روز پس از آغاز آبلهكوبي، به امير خبر دادند كه فالگيرها و دعانويسها به مردم القا کردند که واكسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان ميشود! و لذا مردم بچه هایشان را واكسن نمی زنند. هنگامي كه خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيماري آبله جان باختهاند، امير بيدرنگ فرمان داد هر كس كه حاضر نشود واکسن آبله بكوبد، بايد پنج تومان جريمه بپردازد. امیر تصور مي كرد كه با اين جریمه، همه مردم آبله ميكوبند؛ اما نفوذ سخن دعانويسها و ناداني مردم بيش از نفوذ فرمان امير بود! شماري كه پول كافي داشتند، پنج تومان را دادند و از آبلهكوبي سرباز زدند! و شماري ديگر هنگام مراجعه مأموران، در آب انبارها پنهان ميشدند يا از شهر بيرون ميرفتند. روز 28 ربيع الاول به امير اطلاع دادند كه در همه شهر تهران و روستاهاي آن فقط 300 نفر واکسن زده اند! نقل است در همان روز، پینه دوزی كه فرزندش از آبله مرده بود را به نزد امیرکبیر آوردند. امير به جسد كودك نگريست و گفت: ما كه براي نجات بچههايتان آبلهكوب فرستاديم؟ پيرمرد با حسرت گفت: به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبيم، جن زده ميشود!
دقایقی بعد، بقالي را آوردند كه فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميركبير ديگر نتوانست تحمل كند. روي صندلي نشست و با حالي زار شروع به گريستن كرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد و علت را پرسيد. ملازمان گفتند: دو كودك شيرخوار پاره دوز و بقال از آبله مردهاند و امیر برای آنان گریه می کند.
ميرزا آقاخان با شگفتي گفت: من تصور كردم ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده که او اين چنين هايهاي گريه ميکند. سپس، به امير نزديك شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براي دو بچه شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست! امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، اشكهايش را پاك كرد و گفت: خاموش باش! تا زماني كه ما سرپرستي اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان با ترس گفت: ولي اينان خود در اثر جهل، آبله نكوبيدهاند! امير کبیر با صداي بلند فریاد زد: و مسئول جهلشان هم ما هستيم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خياباني مدرسه و کتابخانه بسازيم، دعانويسها بساطشان را جمع ميكنند. تمام ايرانيها اولاد حقيقي من هستند و من از اين ميگريم كه چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند كه در اثر نكوبيدن آبله بميرند.
از مرگ فرزندان آن بقال و چقال، 170 سال گذشت؛ يعني نزديك به دو قرن؛ اما درد همان است كه بود؛ هنوز هم برخی ايرانيان، گرفتار جهلاند و اين زمان بدتر از دو قرن پيش؛ اگر در دوره قاجار، پدران ايراني از روي جهل و ناداني بر فرزندانشان آبله نميكوبيدند تا جن زده نشوند، امروزه در قرن بيست و يكم، هستند پدران ايراني كه فرزندانشان را جن زده و داراي روح شيطاني ميدانند و آنان را شكنجه مي كنند! و اگر در آن دوره يكي بسان شاه، شكم هموطنش را مي دريد و هزاران چشم را از كاسه در مي آورد، امروز پدري پسر 4 ساله اش را سر ميبرد، پدری ديگر پسر 6 سال اش را بر دار ميكند و دیگری دختر 3 ساله اش را در چاه می اندازد!. اگر در دوره قاجار، ميرزا آقاخان نوري بود كه گريستن، براي دو بچه شيرخوار بقال و چقال را در شأن شخص اول اجرايي كشور نميدانست، امروز هم هستند فرصت طلبانی كه به جاي احساس مسئوليت و چاره اندیشی در به چاه و دار رفتن كودكان بي گناه، مسئولیتی را غصب کرده و در فكر خط سیاسی خویش اند! و از نظر آنان، فکر کردن به این حوادث و ریشه یابی آن، وظیفه نماینده مجلس نیست (و لابد از این که ما این درد را فریاد زدیم، ایراد نیز خواهند گرفت که چرا آن را در انتخابات مجلس و خطاب به مردم مطرح کردید؟!)
اما حيف كه اگر در سال 1264 ه.ق صدراعظمي به فكر «ريشه كني جهل» ايرانيان بود و با اعتقاد به این که «تمام ايرانيها اولاد حقيقي من هستند»، بر جنازه دو کودک ايراني ميگريست، امروزه مسئولی، داوطلب نمایندگی ملتی، نيست كه بر اين پسرفت تاريخي شمار زيادي از ايرانيان و فرزند كشي آنان تأمل كند و برنامه اي دهد؛ مانند آبله كوبي امير!
به راستی چند درصد از كانديداهاي انتخابات مجلس به این موضوع فکر کرده اند كه «دردِ جهلِ ايرانيان، هنوز ريشه كن نشده و در برخی افراد حتي بدتر شده است» و «چرا برخی ايرانيان امروزي بر خلاف پدرانشان که از واکسن فرار می کردند، با سر به سوي اعتياد و انواع مخدر و شیشه ميشتابند یا از روي ناداني، خود و فرزندانشان را آلت دست فرقههاي دعانويس قرن 21 ميسازند» و سوالهای بسیار دیگر …
نمي دانیم چند بيجه ديگر بايد پيدا شود؛ چند کودک ديگر بايد سر بريده شود؛ به دار آويخته شود؛ از دهانه چاه به قعر آن فرو رود؛ در آتش خشم پدر معتاد خود بسوزد؛ یا قربانی جهل پدر فقیر و جاهل خویش شود تا همه ما، بله، همه ما؛ ما و شما! «کاری بکنیم»!
ما اعضای ائتلاف کاندیداهای مستقل سراسر کشور، با تأثر از این حوادث رقت بار و جانسوز و با تأسی به فرموده امام خمینی (ره) که «باید مشکلات جامعه خصوصاً موضوعات اقتصادی و مشکلات نیازمندان حل شود؛ وگرنه یک انفجار اخلاقی در جامعه روی می دهد» و اعتقاد به منویات مقام معظم رهبری که «طراحی پشت صحنه سیاسگذاران استکبار برای ترویج مواد مخدر و ایجاد بی بندوباری اخلاقی و سست کردن پایه های اخلاقی جامعه است»، به این حوادث تلخ اندیشیده ایم، پرداختن به این موضوع را وظیفه خود دانستیم و با احساس مسئولیت نسبت به هر گونه اتفاق ناخوشایند، در هر خانواده ایرانی، به یاری شما مردمان فهیم ایران، «زنگ خطر» را به صدا در می آوریم!
ما معتقدیم ریشه این حوادث تلخ و مصیبتهای پیش گفته اجتماعی، «فقر، اعتیاد، بیکاری و رؤیا شدن ازدواج» است و راه حل آن را نیز در ارج نهادن به نهاد خانواده و مقام «همسر و مادر» در درون خانواده دیده ایم. معتقدیم برای جدی گرفتن این هشدار، باید از توانمندی های «زن ایرانی» و ظرفیت «خانواده ایرانی» در برنامه ریزی های کلان، استفاده شود و در این راستا، طرح تأسیس وزارت خانواده را تدوین کرده ایم.
خلاصه ای از طرح وزارت خانواده
دبیرخانه ائتلاف کاندیداهای مستقل معتقد است که «اداره امور هر خانه، یک مسئولیت و هر زن یک مدیر است»، لذا با تدوین طرح تأسیس وزارت خانواده (قابل ارائه در مجلس)، به دنبال آن است تا با کوچک سازی دولت و توانمندسازی نهادها و سازمان های موجود مرتبط با خانواده و امور بانوان و جوانان، بودجه عظیم مربوط به امور خانواده، صرف خود خانواده ها شود. بنا بر طرح وزارت خانواده، چون هر زن ایرانی، از اول زندگی تا پایان عمر مسئولیتهای مهم اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را در درون نهاد خانواده انجام می دهد، پس باید حمایت و تأمین شود. در این طرح، با ساماندهی امور خانواده ها در یک وزارتخانه، برای هر زن ایرانی، از بدو ازدواج، حقوق مادام العمر اختصاص می یابدو همچنین از بیمه و تأمین اجتماعی برخوردار می شود. معتقدیم در این صورت، به فرموده مقام معظم رهبری، «خانواده ها صحیح، قوی، سالم، بی انحراف و ظل سنت الهی تشکیل خواهند شد و آن وقت جامعه، جامعه سالمی خواهد بود؛ جامعه ای که در آن، همه کودکان ایرانی در حمایت پدر و مادر و در سایه توجه دولت اسلامی، شاد خواهند زیست!»
واقعا" مطلب زيبايي بود، ولي كــــــــــــــــــــــــــــــو گوش شنوا؟! نمايندگاني كه به مجلس راه پيدا ميكنند به فكر خودشانند نه به فكر مردم!
برا يخود من به شخصه مهم نيست فلان كانديدا كي بوده و چه پستي داشته و مقامش چي بوده؟ جبهه رفته؟ نرفته؟ كجا به دنيا آمده و… فقط مهم اينه كه به چه نيتي ميخواد بره مجلس! همين!!! كه متاسفانه چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است!
خیلی زیبا و دقیق در عین حال درد آور بود…. امید به این که موفق به اجرای این طرح اندیشمندانه باشید….رای ما…راه و اندیشه شما پیروان امیرکبیر….
بله عزیزان ریشه همه مشکلات در جهل است
سلام
من نویسنده این مقاله ( یعنی آقای حسین رمضانی خردمردی) را خوب می شناسم، ایشان لیاقت نمایندگی مجلس را دارد. ایشان کاندیدا مجلس شد، ولی رای نیآورد!
توصیه می کنم با این نگاه، کسانی که چشم بسته به یک گروه خاص رای می دهند، بعداً رفتار آنان را دنبال بکنند تا ببینند در آن پست و مقام چکار می کنند. اگر خوب بودند، در انتخابات بعدی هم به لیست آن گروه اعتماد کنند. وگرنه بهتر است خود شخصاً افراد لایق را انتخاب کنند نه با لیست گروه ها و جناح ها.
سلام فاطمه خانم
شما به چه کسانی رای دادید؟ اآیا از آنان راضی هستید؟
همه ما مسئول این وضع مملکت هستیم. چون با رای ما این نمایندگان به مجلس می روند.
بهتر است دفعه بعد بجای مسایل سیاسی به فکر نماینده ای باشیم که به فکر این مسایل هم باشد!